شاهزاده اهریمن ادامه پارت 27
#شاهزاده_اهریمن_ادامه_پارت_27
: من اندازه نصف ک هیچ ی ربع پولی ک اونا دارن ندارم قدرت و نفوذ بالا هم ندارم، اگه الان تو اون مدرسه ام بخاطر تلاش های خودمه، ولی چون پولدار نیستم قرار نیست ب هر خفتی تن بدم و هرکاری خواستن انجام بدم. میدونم ک قرار نیست ب همین راحتی بیخالم بشن ولی منم قرار نیست مقابل آدمای ک ارزش انسانیت رو زیر سوال بردن گردن خم کنم.
×: الان واقعا مهمه ک سر خم کنی یا نه؟ اونا ی اکیپن ولی تو فقط خودتی ب گفته خودت از قشر متوسطی هم هستی این یعنی جلوی اینا رسما ب گا میری تو درمقابل اونا از الان بازنده ای پس بهتره زور الکی نزنی و خودتو خسته نکن.
+: کی گفته من تنهام؟
سوالی نگام کرد
×: نیستی؟
+: معلومه ک ن.
×: یعنی پشتوانه محکمی داری ک همه چی ب کتفته؟
+: آره.
×: خب اون کیه؟
+: خب بذار اینجوری بهت بگم، تو برنارو دیدی خصوصیات اخلاقیش رو هم دیدی و دیدی ک اون شخصیه ک ب هیچ کس جز خودش اهمیت نمیده حتی ب خودش زحمت اینو نمیده ک ببینه بقیه چیکار میکنن. و حالا خود تو، برات مهم نیست ک طرف مقابلت کیه تو حتی زورت میاد جواب دبیرهارو بدی روز اولی یادته چجور تخریبم کردی هیچکسو آدم حساب نمیکنی هچکی بخاطر قدرت خانوادگیت تخم نداره بهت بگم بالا چشت ابرو.
×: خب اینا چ ربطی داره.
+: ربطش اینکه دونفر از کسایی ک هیچ احدی رو حساب آدم نمیکنن و ب هیچ چیز جز خودشون اهمیت نمیدن، برا نجاتم هرکاری تونستن کردن حتی نگران حال پدربزرگم بودن و اینقدر برات مهم بود توی ک ازم بدت میومد بخاطر حال خانوادم منو بیاری پیش خودت واین کارتون برام خیلی ارزشمند بود.درسته ک تو بهم گفتی اتفاقی اون لحظه اونجا بودی و فقط میخواستی گوشیت ک تو مدرسه جامونده بود رو بیاری ولی با شناخت اولیه ک ازت داشتم واقعا انتظار کمک کردن ازت نداشتم و همین طور برنا، اون وقتی متوجه قضیه شد خودش رو رسوند تا نجاتم بده ک خب بازم چنین انتظاری ازش نداشتم ولی اومد و کمکم کرد.
حالا دیدی تنها نیستم چون من اگه تنها بودم الان باید تو اون انباری تنه مدرسه میبودم و حتی بدتر ممکن بود اتفاقی برای پدربزرگم بیوفته، و خب این اتفاق نکته مثبت دیگه ام داشت اونم تو بودی.
×: مـــــن؟
خندیدم
+: قیافشو نگا.
×: مسخره نشو منظورت چیه ک من؟
+: اول ک برنا بود الانم تویی، تو همین امروز از لیست آدمای منفور زندگیم خط خوردی و ارتقای رتبه گرفتی رفتی تو لیست آدمای خوب زندگیم.
لپش رو کشیدم از حالا توهم مث برنا شدی دوست زوریم یعنی چ بخوای چ نخوای دوستمی. فکر نمیکردم آدم خوبی باشی ولی واقعا هستی از صبح تا الان مراقبم بودی و همه جوره حواست بهم بوده.
همین طوری با چشای گرد نگام میکرد دستشم گذاشته بود رو لپش.
یااخدااا نکه مث صبح حرکت انتحاری بزنه؟؟ بهتره جیم شم این ظرفیت نداره.
+: خب دیگه من میرم بخوابم شب بخیر، نمی تونستم بدوام برا همین با قدم های بلندتر سمت پله ها رفتم، هوووف بخیر گذشت...
: من اندازه نصف ک هیچ ی ربع پولی ک اونا دارن ندارم قدرت و نفوذ بالا هم ندارم، اگه الان تو اون مدرسه ام بخاطر تلاش های خودمه، ولی چون پولدار نیستم قرار نیست ب هر خفتی تن بدم و هرکاری خواستن انجام بدم. میدونم ک قرار نیست ب همین راحتی بیخالم بشن ولی منم قرار نیست مقابل آدمای ک ارزش انسانیت رو زیر سوال بردن گردن خم کنم.
×: الان واقعا مهمه ک سر خم کنی یا نه؟ اونا ی اکیپن ولی تو فقط خودتی ب گفته خودت از قشر متوسطی هم هستی این یعنی جلوی اینا رسما ب گا میری تو درمقابل اونا از الان بازنده ای پس بهتره زور الکی نزنی و خودتو خسته نکن.
+: کی گفته من تنهام؟
سوالی نگام کرد
×: نیستی؟
+: معلومه ک ن.
×: یعنی پشتوانه محکمی داری ک همه چی ب کتفته؟
+: آره.
×: خب اون کیه؟
+: خب بذار اینجوری بهت بگم، تو برنارو دیدی خصوصیات اخلاقیش رو هم دیدی و دیدی ک اون شخصیه ک ب هیچ کس جز خودش اهمیت نمیده حتی ب خودش زحمت اینو نمیده ک ببینه بقیه چیکار میکنن. و حالا خود تو، برات مهم نیست ک طرف مقابلت کیه تو حتی زورت میاد جواب دبیرهارو بدی روز اولی یادته چجور تخریبم کردی هیچکسو آدم حساب نمیکنی هچکی بخاطر قدرت خانوادگیت تخم نداره بهت بگم بالا چشت ابرو.
×: خب اینا چ ربطی داره.
+: ربطش اینکه دونفر از کسایی ک هیچ احدی رو حساب آدم نمیکنن و ب هیچ چیز جز خودشون اهمیت نمیدن، برا نجاتم هرکاری تونستن کردن حتی نگران حال پدربزرگم بودن و اینقدر برات مهم بود توی ک ازم بدت میومد بخاطر حال خانوادم منو بیاری پیش خودت واین کارتون برام خیلی ارزشمند بود.درسته ک تو بهم گفتی اتفاقی اون لحظه اونجا بودی و فقط میخواستی گوشیت ک تو مدرسه جامونده بود رو بیاری ولی با شناخت اولیه ک ازت داشتم واقعا انتظار کمک کردن ازت نداشتم و همین طور برنا، اون وقتی متوجه قضیه شد خودش رو رسوند تا نجاتم بده ک خب بازم چنین انتظاری ازش نداشتم ولی اومد و کمکم کرد.
حالا دیدی تنها نیستم چون من اگه تنها بودم الان باید تو اون انباری تنه مدرسه میبودم و حتی بدتر ممکن بود اتفاقی برای پدربزرگم بیوفته، و خب این اتفاق نکته مثبت دیگه ام داشت اونم تو بودی.
×: مـــــن؟
خندیدم
+: قیافشو نگا.
×: مسخره نشو منظورت چیه ک من؟
+: اول ک برنا بود الانم تویی، تو همین امروز از لیست آدمای منفور زندگیم خط خوردی و ارتقای رتبه گرفتی رفتی تو لیست آدمای خوب زندگیم.
لپش رو کشیدم از حالا توهم مث برنا شدی دوست زوریم یعنی چ بخوای چ نخوای دوستمی. فکر نمیکردم آدم خوبی باشی ولی واقعا هستی از صبح تا الان مراقبم بودی و همه جوره حواست بهم بوده.
همین طوری با چشای گرد نگام میکرد دستشم گذاشته بود رو لپش.
یااخدااا نکه مث صبح حرکت انتحاری بزنه؟؟ بهتره جیم شم این ظرفیت نداره.
+: خب دیگه من میرم بخوابم شب بخیر، نمی تونستم بدوام برا همین با قدم های بلندتر سمت پله ها رفتم، هوووف بخیر گذشت...
۷.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.