part2(2)
part2(2)
*اسمم مینجیه از دیدنت خوشبختم
+منم همینطور هی بابات چرا اینجوریه؟!
*چجوریه؟!
+بیش از حد با نظم
*اره میدونم همیشه سره شلخته بودن اتاقم اذیتم میکنه میگه باید مرتب باشه
+اوه
*ولی از وقتی مامانی مرد اینطوری شد مامانی خیلی روی نظم تو خونه تاکید داشت وقتی مرد بابام خیلی یهویی سره نظم داشتن سخت گرفت حتی سخت تر از مامانی
+مامانی چرا مرد؟!
*مریض بود
+الهی خواهر،برادر نداری؟!
*نه
+خب دوست چطور؟!
*اونم نه همش به خاطر کاره بابامه همه ازش میترسن به خاطر همین الکی بهم نزدیک نمیشن
+بمیرم ببین من درسته با همه سردم ولی با بچه ها نه میخوای باهم دیگه دوست شیم؟!
*واقعاااا؟!(ذوق)
+آره(لبخند)
*پس دوست راستی سون هی لباست خیلی قشنگه(اسلاید دوم)
+آ اینو میگی؟!ممنون لباس توهم قشنگه
*(خمیازه)ممنون
+هی سرتو بزار رو پام طول میکشه تا برسیم یه چرت بزن
*نمیشه به جاش بیام بغلت
+بیا مشکلی نیست
ویو ادمین
هردو دختر در بغل همدیگه به خواب رفتن ولی حالو هوای تهیونگ اصلا خوب نبود و فکر میکرد دخترش پیش سون هی آسیب ببینه
ویو تهیونگ
بهتره برم ببینم دارن چیکار میکنن این دختره سون هی بی ادب نکنه بهش حرف یاد بده یا چیزی درمورد مافیا بهش بگه اون هنوز بچس
_مینجی،مینج........
خوابیدن؟!آخه این دختر کی آدم میشه چرا بغل این خوابیده اصلا ببینم این دختر............
چه خوشگله هی تهیونگ چشاتو درویش کن.
رفتم نشستم سره جام مدارکو چک کردم و بعد با فکر این دختره سون هی خوابم برد
÷نگاشون کن این سه تا خوابیدن کمک کم دارم پشیمون میشم از اینکه سون هیو وارد مافیا کردم
*اسمم مینجیه از دیدنت خوشبختم
+منم همینطور هی بابات چرا اینجوریه؟!
*چجوریه؟!
+بیش از حد با نظم
*اره میدونم همیشه سره شلخته بودن اتاقم اذیتم میکنه میگه باید مرتب باشه
+اوه
*ولی از وقتی مامانی مرد اینطوری شد مامانی خیلی روی نظم تو خونه تاکید داشت وقتی مرد بابام خیلی یهویی سره نظم داشتن سخت گرفت حتی سخت تر از مامانی
+مامانی چرا مرد؟!
*مریض بود
+الهی خواهر،برادر نداری؟!
*نه
+خب دوست چطور؟!
*اونم نه همش به خاطر کاره بابامه همه ازش میترسن به خاطر همین الکی بهم نزدیک نمیشن
+بمیرم ببین من درسته با همه سردم ولی با بچه ها نه میخوای باهم دیگه دوست شیم؟!
*واقعاااا؟!(ذوق)
+آره(لبخند)
*پس دوست راستی سون هی لباست خیلی قشنگه(اسلاید دوم)
+آ اینو میگی؟!ممنون لباس توهم قشنگه
*(خمیازه)ممنون
+هی سرتو بزار رو پام طول میکشه تا برسیم یه چرت بزن
*نمیشه به جاش بیام بغلت
+بیا مشکلی نیست
ویو ادمین
هردو دختر در بغل همدیگه به خواب رفتن ولی حالو هوای تهیونگ اصلا خوب نبود و فکر میکرد دخترش پیش سون هی آسیب ببینه
ویو تهیونگ
بهتره برم ببینم دارن چیکار میکنن این دختره سون هی بی ادب نکنه بهش حرف یاد بده یا چیزی درمورد مافیا بهش بگه اون هنوز بچس
_مینجی،مینج........
خوابیدن؟!آخه این دختر کی آدم میشه چرا بغل این خوابیده اصلا ببینم این دختر............
چه خوشگله هی تهیونگ چشاتو درویش کن.
رفتم نشستم سره جام مدارکو چک کردم و بعد با فکر این دختره سون هی خوابم برد
÷نگاشون کن این سه تا خوابیدن کمک کم دارم پشیمون میشم از اینکه سون هیو وارد مافیا کردم
۱.۷k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.