جادوی او²
کلم جوری محکم ب بالای جزیره خورد ک گفتم ضربه مغزی شدم😑
از صدای کلم بیشتر ترسید و جا خورد
+آییییییی
_...چیه؟ چیشد؟ چرا؟ چته؟ کی ای؟(آقایون داداشای کی ندرامرم...این دقیقا همون "وه وه وه وه وههههه" ی خودمونه)
دستمو گذاشتم رو سرم و از شدت دردش گریم گرفت پس عر زدم، گریه نکردم هاا، با صدای معادل بمب اتم عر زدم...
_یا ابرفرررض(ابلفضل)، ت.ت.تروخدا گریه نکن...نکن نکن نکنننن...کر شدممممم...
کوک
خدایا این چ صداییهههه...مگه بچستتتتت...چقد پر سرو صداعههههه...کمکککککککک...
پاشدم و رفتم سمتش...خیلی ترسناک بود...شبیه زنای روانی بود...حس میکردم میخواد منو بکشه...ازش میترسم...دستمو گذاشتم رو شونش ک جیغ زد، دستامو روی گوشم گذاشتم...
"فلش بک-یه ربع بعد"
جفتمون رو کاناپه نشسته بودیم، اون داشت با لبخند با گوشی من ب دوست پسرش پیام میداد منم گوشامو میخاروندم، هنوز ک هنوزه گوشام بخاطر جیغ این زنیکه سوت میکشه،
+بیا
با لبخند گوشیو بهم داد
_خواهش میکنم
+*خنده* ممنون
_هممممم
پاشد ک بره
+_میگم اسمت...(همزمان میگن..)
_من جانگ کوکم
+میدونم
_هه؟
+هیچی، منم یومی ام
_عا خوشبختم
+منم
*صدای در پارکینگ*
یومی
یاخدا جئون اومد
+م.من دیگه باید برم
_چ.ی
بدون منتظر جواب موندن فلنگو بستم...دویدم سمت اتاق کوچیکه گوشه خونه و خودمو با ضرب داخل انداختم و درو بستم...اگه ببینه بیرونم یا با پسرش دوست شدم ب چیز میرم...دراز کشیدم ک صدای در خونه اومد...بلند شدم و از تو سوراخ کلید بیرونو نگاه کردم...چرا چیزی دیده نمیشه...یهو در باز شدو محکم ب کلم خورد...افتادم چند سانت عقب تره در:+در زدن بلد نیست.ی...
جئون بود
جئون:×نه بلند نیستم دختره ی هر...z..ه
با ترس سرمو پایین انداختم...اومد نزدیک و چونمو توی دستش گرفت، سعی کردم باهاش چشم تو چشم نشم اما کلمو محکم تکون داد...
×کاری ک میگمو بکن تا بیخیال تو و اون بابای حرومزادت بشم
+...
×جواب بده
+ا.ازم میخوای چیکار کنم؟
×باید بامن ب کارائوکهم بیای
+چ.چی؟
×رقصیدن بلدی؟
میدونم میخواد چیکار کنم...
+انجامش نمیدم
×یادت نره با یه تلفن میتونم باباتو..پخخخ(دستشو مدل تهدید ک میکشتش روی گردنش میکشه) ببرم هوا خوری(منظورش بالای چوبهی داره...)
یهو بغض خیلی وحشتناکی گلومو فرا گرفت...
×تا فردا عصر بهت مهلت میدم لباساتم میتونی از خدمتکار بگیری(سه تا خدمتکار دارن ینی آجوما منظورش نیست...)
با ضرب چونهمو ول کردو از اتاق رفت بیرون درم کوبید...
نمیخوام انجامش بدم...ولی پس...پس پدرم چی میشه؟
عا راستی ساعت نه شب نشده هاااا، جئون جان زود اومدن🫠
#بنگتن_بویز #بی_تی_اس #فیک :)
از صدای کلم بیشتر ترسید و جا خورد
+آییییییی
_...چیه؟ چیشد؟ چرا؟ چته؟ کی ای؟(آقایون داداشای کی ندرامرم...این دقیقا همون "وه وه وه وه وههههه" ی خودمونه)
دستمو گذاشتم رو سرم و از شدت دردش گریم گرفت پس عر زدم، گریه نکردم هاا، با صدای معادل بمب اتم عر زدم...
_یا ابرفرررض(ابلفضل)، ت.ت.تروخدا گریه نکن...نکن نکن نکنننن...کر شدممممم...
کوک
خدایا این چ صداییهههه...مگه بچستتتتت...چقد پر سرو صداعههههه...کمکککککککک...
پاشدم و رفتم سمتش...خیلی ترسناک بود...شبیه زنای روانی بود...حس میکردم میخواد منو بکشه...ازش میترسم...دستمو گذاشتم رو شونش ک جیغ زد، دستامو روی گوشم گذاشتم...
"فلش بک-یه ربع بعد"
جفتمون رو کاناپه نشسته بودیم، اون داشت با لبخند با گوشی من ب دوست پسرش پیام میداد منم گوشامو میخاروندم، هنوز ک هنوزه گوشام بخاطر جیغ این زنیکه سوت میکشه،
+بیا
با لبخند گوشیو بهم داد
_خواهش میکنم
+*خنده* ممنون
_هممممم
پاشد ک بره
+_میگم اسمت...(همزمان میگن..)
_من جانگ کوکم
+میدونم
_هه؟
+هیچی، منم یومی ام
_عا خوشبختم
+منم
*صدای در پارکینگ*
یومی
یاخدا جئون اومد
+م.من دیگه باید برم
_چ.ی
بدون منتظر جواب موندن فلنگو بستم...دویدم سمت اتاق کوچیکه گوشه خونه و خودمو با ضرب داخل انداختم و درو بستم...اگه ببینه بیرونم یا با پسرش دوست شدم ب چیز میرم...دراز کشیدم ک صدای در خونه اومد...بلند شدم و از تو سوراخ کلید بیرونو نگاه کردم...چرا چیزی دیده نمیشه...یهو در باز شدو محکم ب کلم خورد...افتادم چند سانت عقب تره در:+در زدن بلد نیست.ی...
جئون بود
جئون:×نه بلند نیستم دختره ی هر...z..ه
با ترس سرمو پایین انداختم...اومد نزدیک و چونمو توی دستش گرفت، سعی کردم باهاش چشم تو چشم نشم اما کلمو محکم تکون داد...
×کاری ک میگمو بکن تا بیخیال تو و اون بابای حرومزادت بشم
+...
×جواب بده
+ا.ازم میخوای چیکار کنم؟
×باید بامن ب کارائوکهم بیای
+چ.چی؟
×رقصیدن بلدی؟
میدونم میخواد چیکار کنم...
+انجامش نمیدم
×یادت نره با یه تلفن میتونم باباتو..پخخخ(دستشو مدل تهدید ک میکشتش روی گردنش میکشه) ببرم هوا خوری(منظورش بالای چوبهی داره...)
یهو بغض خیلی وحشتناکی گلومو فرا گرفت...
×تا فردا عصر بهت مهلت میدم لباساتم میتونی از خدمتکار بگیری(سه تا خدمتکار دارن ینی آجوما منظورش نیست...)
با ضرب چونهمو ول کردو از اتاق رفت بیرون درم کوبید...
نمیخوام انجامش بدم...ولی پس...پس پدرم چی میشه؟
عا راستی ساعت نه شب نشده هاااا، جئون جان زود اومدن🫠
#بنگتن_بویز #بی_تی_اس #فیک :)
۶.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.