نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P1
(ویو ا.ت)
با برخورد جسمی سنگین به شیشه اتاق و شکستن شیشه از خواب بیدار شدم
با دیدن پرنده ای با پر و بالی شکسته از روی تخت بلند شدم رفتم سمتش ولی با دست و پا زدن فهمیدم که ازم میترسه چند لحظه ای صبر کردم دوباره نزدیکش شدم دیگه دست و پا نمیرد دیگه تکان نمیخورد ترسیدم ، ترسیدم نکنه.... نکنه مرده باشه!!....
خدمتکار که از ترس پشت در داشت جون میداد رو صدا زدم با دست و پایی لرزان به سمتم اومد از تعجب خشکش زد
از اتاق بیرون اومدم که با چهره خشمگین ارباب مواجه شدم
ترسیدم..... دوباره ترسیدم ......
با دست و پایی که از شدت ترس داشتن بی حس تر و بی حس تر میشدن و با سری پایین انداخته از کنارش رد شدم از پله ها پایین اومدم ولی وقتی چند پله مونده بود به پایین برسم دیگه چیزی نفهمیدم
(چند روز قبل)
ا.ت. _جونگ کوک
(جججججییییغغغغغغغغ) ولم کنننننن من با تو هیچ جا نمیامم ولم کننن
_ببین بچه من تو رو خریدم بابت بهت پول دادم میفهمییی زود باش حرکت کن (داد)
نمیامممم
......نمی...هق...خوام ...باهات ..هق ...
بیام (گریه)
اگه دوست دارین ادامش رو هم بزارم
P1
(ویو ا.ت)
با برخورد جسمی سنگین به شیشه اتاق و شکستن شیشه از خواب بیدار شدم
با دیدن پرنده ای با پر و بالی شکسته از روی تخت بلند شدم رفتم سمتش ولی با دست و پا زدن فهمیدم که ازم میترسه چند لحظه ای صبر کردم دوباره نزدیکش شدم دیگه دست و پا نمیرد دیگه تکان نمیخورد ترسیدم ، ترسیدم نکنه.... نکنه مرده باشه!!....
خدمتکار که از ترس پشت در داشت جون میداد رو صدا زدم با دست و پایی لرزان به سمتم اومد از تعجب خشکش زد
از اتاق بیرون اومدم که با چهره خشمگین ارباب مواجه شدم
ترسیدم..... دوباره ترسیدم ......
با دست و پایی که از شدت ترس داشتن بی حس تر و بی حس تر میشدن و با سری پایین انداخته از کنارش رد شدم از پله ها پایین اومدم ولی وقتی چند پله مونده بود به پایین برسم دیگه چیزی نفهمیدم
(چند روز قبل)
ا.ت. _جونگ کوک
(جججججییییغغغغغغغغ) ولم کنننننن من با تو هیچ جا نمیامم ولم کننن
_ببین بچه من تو رو خریدم بابت بهت پول دادم میفهمییی زود باش حرکت کن (داد)
نمیامممم
......نمی...هق...خوام ...باهات ..هق ...
بیام (گریه)
اگه دوست دارین ادامش رو هم بزارم
۱۲.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.