اخر کپشن چک مهمه
فیک برای آخرین بار☆
پارت ⁵ (پارت اخر🥲)
اول از همه یه سلاممم بعد چند ماه🥲
حق دارین جرم بدین حق دارین پارم کنین ولیییی خب
.....
ا.ت : چشم...
کوک : خوبه...
تا صب توی بغل هم خوابیدن*
صبح*
توی بغل هم بیدار شدن*
ا.ت : آقا...
کوک : تمومه...
ا.ت : چ...چی تمومه ؟
کوک : دیگه نیازت ندارم...برو
ا.ت رو حاضر کرد برد خونه پدرش و رفت *
ویو کوک*
محاله تنهات بزارم...
رفته بود حاضر بشه برای اینکه بره خواستگاری ا.ت *
ساعت ۸ شب در خونشون رو زدن*
نشسته بود روی مبل و مث صگ عر میزد*
کوک بعد اینکه ازش خبری نشد نگران شد و رفت تو*
کوک : ا.ت ؟ کجایی دختر ؟
چشمش خورد به ا.ت که داره توی تختش گریه میکنه*
سریع رفت بغلش کرد*
کوک : خوبی دختر ؟
ا.ت : ب...بله آقا آروم و با گریه*
کوک : تنهات نمیذارم...چی فکر کردی ؟
راوی : نويسنده یه خبر خوب داره و گشاد شده ، اونا بعد از خواستگاری کوک ازدواج میکنن و میزن زیر یه سقف و تاماممممم
میدونم که ریده بوددد ولی دیگه ببخشید
وقتی این پست ۱ کا ویو و ۱۰ تا لایت بخورههههه خبر رو میگمممم
نظراتتون ؟
پارت ⁵ (پارت اخر🥲)
اول از همه یه سلاممم بعد چند ماه🥲
حق دارین جرم بدین حق دارین پارم کنین ولیییی خب
.....
ا.ت : چشم...
کوک : خوبه...
تا صب توی بغل هم خوابیدن*
صبح*
توی بغل هم بیدار شدن*
ا.ت : آقا...
کوک : تمومه...
ا.ت : چ...چی تمومه ؟
کوک : دیگه نیازت ندارم...برو
ا.ت رو حاضر کرد برد خونه پدرش و رفت *
ویو کوک*
محاله تنهات بزارم...
رفته بود حاضر بشه برای اینکه بره خواستگاری ا.ت *
ساعت ۸ شب در خونشون رو زدن*
نشسته بود روی مبل و مث صگ عر میزد*
کوک بعد اینکه ازش خبری نشد نگران شد و رفت تو*
کوک : ا.ت ؟ کجایی دختر ؟
چشمش خورد به ا.ت که داره توی تختش گریه میکنه*
سریع رفت بغلش کرد*
کوک : خوبی دختر ؟
ا.ت : ب...بله آقا آروم و با گریه*
کوک : تنهات نمیذارم...چی فکر کردی ؟
راوی : نويسنده یه خبر خوب داره و گشاد شده ، اونا بعد از خواستگاری کوک ازدواج میکنن و میزن زیر یه سقف و تاماممممم
میدونم که ریده بوددد ولی دیگه ببخشید
وقتی این پست ۱ کا ویو و ۱۰ تا لایت بخورههههه خبر رو میگمممم
نظراتتون ؟
۱.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.