✅ شرمنده نبودن نعمته
✅ شرمنده نبودن نعمته
پسر گرسنه بود
شتابان سمت یخچال رفت
در یخچال را باز کرد
عرق بر پیشانی پدر نشست
پسرک این را می دانست
بطری آب را بر داشت
کمی آب در لیوان ریخت
صدایش را بلند کرد :
آخ چقدر تشنه بودم ...
پسر نمی دانست که پدر می داند
کوچولوی نازنینش بزرگ شده
و چقدر زود بزرگ شده است ...
🔅اگر سایه چنین غمی رو زندگیتون سنگینی نمی کنه ، و غصّه های شما ، چنین رنگی نداره ، خدارو شاکر باشید.
@Aavaonava
پسر گرسنه بود
شتابان سمت یخچال رفت
در یخچال را باز کرد
عرق بر پیشانی پدر نشست
پسرک این را می دانست
بطری آب را بر داشت
کمی آب در لیوان ریخت
صدایش را بلند کرد :
آخ چقدر تشنه بودم ...
پسر نمی دانست که پدر می داند
کوچولوی نازنینش بزرگ شده
و چقدر زود بزرگ شده است ...
🔅اگر سایه چنین غمی رو زندگیتون سنگینی نمی کنه ، و غصّه های شما ، چنین رنگی نداره ، خدارو شاکر باشید.
@Aavaonava
۳.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.