شروع میکنیمممم🕊🍙
شروع میکنیمممم🕊🍙
دختری در شب
پارت1
از دید کاتسومی:
اون شب خیلی سرد بود
بر خلاف بقیه شب ها
یه کلت داشتم با 3تا خشاب پر و5تا خشاب خالی
فقط همین
داشتم از سرما یخ میزدم که صدای ناله یه پسر رو شنیدم
پسره:عوضی!
دویدم سمت صدا
زیر پل آبشار ستاره ها بود
پل مورد علاقم که همیشه ستاره ها توش نمایان میشن
پسره موهاش نارنجی بود و یه کلاه خفن رو سرش بود و یه کت مشکی داشت و تمام بدنش خونی بود
یه مرد سیاه پوش میخاست با یه کاتانای پر از خون بکشش
من حدسم این بود:پسره قلدر بازی در آورده و اون مرده هم گند اخلاق بوده و کاتاناشو در آورده و چنتا ضربه به بندش زده و الان میخاست بکشش
من از مردن نمیترسیدم پس رفتم پشت سر مرد سیاه پوشه ولی اون متوجه من نبود
سیاه پوشه:برای مردن آماده ای پسره ی شکست خورده؟ یا بهم اعتراف میکنی؟
پسره:منو از مردن نترسون پیرمرد!
که من کلت رو خشاب زدم و یکی خالی کردم تو سر سیاه پوشه
پسره تعجب کرده بود
وقتی مرده افتاد منو دید
صورتم بخاطر خونی که پاشید خونی شد
یه خشاب پر کردم و گفتم:قابلی نداشت🤷♀️
خواستم برم که پسره دوید سمتم و یه دستمال گذاشت رو دهنم
خواستم یه تیر خالی کنم تو سرش ولی اون تفنگو ازم گرفت و دور دلمو گرفت و منو چسبوند به خودش
زیر پل بودیم که صدای ماشین پلیس هارو شنیدیم
خواستم از زیر دستش فرار کنم ولی اون نمیذاشت و گفت:چقدر قوی ای، هنوز بیهوش نشدی؟
دستشو گاز گرفتم تا ولم کرد
ولی وقتی خواستم بدوم برم یقمو گرفت و خواستم با سر بخورم زمین که با دستاش منو گرفت:بگیر بشین دیگه!
دیدم جای دندون نیشام رو دستش داره خون میاد:نیش هات مثه ماره، کاملا مناسب اینکاری
پیش خودم گفتم چه کاری؟
ولی دیگه نتونستم تحمل کنم
به پلنگ تبدیل شدم
گفت:به به، موهبتم داری
پریدم روش ولی خیلی سریع بود و جاخالی داد
پارت 2 یکم دیگه🕊🍙
دختری در شب
پارت1
از دید کاتسومی:
اون شب خیلی سرد بود
بر خلاف بقیه شب ها
یه کلت داشتم با 3تا خشاب پر و5تا خشاب خالی
فقط همین
داشتم از سرما یخ میزدم که صدای ناله یه پسر رو شنیدم
پسره:عوضی!
دویدم سمت صدا
زیر پل آبشار ستاره ها بود
پل مورد علاقم که همیشه ستاره ها توش نمایان میشن
پسره موهاش نارنجی بود و یه کلاه خفن رو سرش بود و یه کت مشکی داشت و تمام بدنش خونی بود
یه مرد سیاه پوش میخاست با یه کاتانای پر از خون بکشش
من حدسم این بود:پسره قلدر بازی در آورده و اون مرده هم گند اخلاق بوده و کاتاناشو در آورده و چنتا ضربه به بندش زده و الان میخاست بکشش
من از مردن نمیترسیدم پس رفتم پشت سر مرد سیاه پوشه ولی اون متوجه من نبود
سیاه پوشه:برای مردن آماده ای پسره ی شکست خورده؟ یا بهم اعتراف میکنی؟
پسره:منو از مردن نترسون پیرمرد!
که من کلت رو خشاب زدم و یکی خالی کردم تو سر سیاه پوشه
پسره تعجب کرده بود
وقتی مرده افتاد منو دید
صورتم بخاطر خونی که پاشید خونی شد
یه خشاب پر کردم و گفتم:قابلی نداشت🤷♀️
خواستم برم که پسره دوید سمتم و یه دستمال گذاشت رو دهنم
خواستم یه تیر خالی کنم تو سرش ولی اون تفنگو ازم گرفت و دور دلمو گرفت و منو چسبوند به خودش
زیر پل بودیم که صدای ماشین پلیس هارو شنیدیم
خواستم از زیر دستش فرار کنم ولی اون نمیذاشت و گفت:چقدر قوی ای، هنوز بیهوش نشدی؟
دستشو گاز گرفتم تا ولم کرد
ولی وقتی خواستم بدوم برم یقمو گرفت و خواستم با سر بخورم زمین که با دستاش منو گرفت:بگیر بشین دیگه!
دیدم جای دندون نیشام رو دستش داره خون میاد:نیش هات مثه ماره، کاملا مناسب اینکاری
پیش خودم گفتم چه کاری؟
ولی دیگه نتونستم تحمل کنم
به پلنگ تبدیل شدم
گفت:به به، موهبتم داری
پریدم روش ولی خیلی سریع بود و جاخالی داد
پارت 2 یکم دیگه🕊🍙
۱.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.