پارت ۴
ویو لینو: که دیدم همون پسره که اون روز رو لباسش قهوه ریختم اومد بیرون
و سریع درحالی که گریه میکرد رفت
خلاصه رفتم اعمارت:
هان: هعی لی چقدر کنه ای
لینو: اجوشی انقدر لجباز نباش کارت داشتم راستی این پسره که از عمارت ات اومد بیرون رو میشناسی؟
هان: مهم نیست
لینو : اوکی.
هان: کارت چیه؟
لینو و کارش و که درباره ی شرکت بود گفت و انجام داد و رفت
از عمارت اومد بیرون که رفت و جیسونگ و دید....
و سریع درحالی که گریه میکرد رفت
خلاصه رفتم اعمارت:
هان: هعی لی چقدر کنه ای
لینو: اجوشی انقدر لجباز نباش کارت داشتم راستی این پسره که از عمارت ات اومد بیرون رو میشناسی؟
هان: مهم نیست
لینو : اوکی.
هان: کارت چیه؟
لینو و کارش و که درباره ی شرکت بود گفت و انجام داد و رفت
از عمارت اومد بیرون که رفت و جیسونگ و دید....
۱.۲k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.