فیک ... عشق تغییر می کند و می تواند تغییر دهد
part .17
ویو راوی *
اونا خیلی سرد و جدی بحث می کنن .. درا با گریه از پیش کوک می ره ...
تو این تایم رائل برای نامی قضیه رو تعریف می کنه و نامی هم اونقدر متعجب میشه که نمی دونه چی بگه آخه مگه دشمن آدم نزدیک ترین رفیق آدم باشه ؟
نامی زنگ می زنه به درا ...
+ سلام
_ نامی کوک .. کوک ( با گریه )
+ می دونم آروم باش دستم به اون گسکی بیافته می دونم چی کار بزارمش
_ نه نه لطفا باهاش کاری نداشته باش
+ باشه باشه آروم انقدر گریه نکن
_ من عاشقش هستم حالیت میشه نه نمی شه چون تجربش نکردی که بدونی چیه ( درا از همه چی و همه کس عصبانی بود با این حال هنوزم کوکو دوست داشت و عاشقش بود نمی دونست چجوری آخه چجوری اون پسر کیوت بهش دروغ گفته )
+ درا حالت خوب نی بگو کجایی بیایم پیشت
_ نمی خوام.... تنهام بزارین
ویو راوی *
اونا خیلی سرد و جدی بحث می کنن .. درا با گریه از پیش کوک می ره ...
تو این تایم رائل برای نامی قضیه رو تعریف می کنه و نامی هم اونقدر متعجب میشه که نمی دونه چی بگه آخه مگه دشمن آدم نزدیک ترین رفیق آدم باشه ؟
نامی زنگ می زنه به درا ...
+ سلام
_ نامی کوک .. کوک ( با گریه )
+ می دونم آروم باش دستم به اون گسکی بیافته می دونم چی کار بزارمش
_ نه نه لطفا باهاش کاری نداشته باش
+ باشه باشه آروم انقدر گریه نکن
_ من عاشقش هستم حالیت میشه نه نمی شه چون تجربش نکردی که بدونی چیه ( درا از همه چی و همه کس عصبانی بود با این حال هنوزم کوکو دوست داشت و عاشقش بود نمی دونست چجوری آخه چجوری اون پسر کیوت بهش دروغ گفته )
+ درا حالت خوب نی بگو کجایی بیایم پیشت
_ نمی خوام.... تنهام بزارین
۴.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.