نمیتونم فراموشت کنم p20
نمیتونم فراموشت کنم p20
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
تو راه حرفی نزدیم
....
*لدورا ویو*
دایون منو رسوند خونه و رفت
رفتم داخل لباسمو عوض کردم
از تو کمد یه کوله مشکی دراوردم
چندتا لباس که دوسشون داشتم ورداشتم با
با لواز ارایشم و چیزایی که نیازم بود
لباسی که فردا میخواستم بپوشم اماده کردم
رفتم تو اشپزخونه در یخچالو باز کردم و یه لیوان شیر
ریختم و خوردم یه لحظه وقتی که جیمین بغلم کرد یادم افتاد لبخند زدم یهو یاد اینکه جیمین با مشت
هیون کی رو زد افتادم یه جیغ خفه کشیدم
و بالا پایین میپریدم مثل این دیوونه ها
بعد به کار خودم خندم گرف چراغارو خاموش
کردم و رفتم رو تختم داشتم به اتفاقا امشب فکر میکردم یعنی اونم دوسم داره؟
نه نه لدورا اون واسه چی باید تورو دوست داشته باشه
فقط کاریو کرد که هرکسه دیگه هم بود میکرد
با همین فکرا خوابم برد
*صبح*
از خواب بیدار شدم رفتم حموم
وقتی اومدم دایون بهم زنگ زد گفت وقتی حاضر
شدم برم پیشش
موهامو اتو کشیدم یه ارایش لایت کردم و لباسمو پوشیدم
رفتم کیک شکلاتی با شیر کاکائو از یخچال اوردم و خوردم کولمو انداختم و راه افتادم سمت خونه دایون
(حسش نیس همرو بنویسم خودتون میدونید دیگه)
(فلش بک به وقتی که میخواستن سوار ماشین بشن)
*لدورا ویو*
با بچه ها رفتیم تو پارکینگ با دایون رفتیم سمت
ماشینش داشتم میرفتم بشینم که درو بست
سوالی نگاش کردم که پشت سرشو خاروند
گفت که من باید با جیمین برم
از به طرف خوشحال شدم از یه طرف میخواستم
دایون رو جر بدم رفتم نشستم تو ماشین جیمین
معلوم بود که بقیه داشتن خودشونو کنترل میکردن
که نخندن همه نشستن تو ماشیناشون و راه افتادیم
تو راه حرفی نزدیم
جیمین همش برمیگشت نگام میکرد
که این باعث میشد فک کنم اونم دوسم داره
ولی نه لدورا اون واسه چی باید منو دوست داشته باشه
همینطوری به اینجور چیزا فکر میکردم
*جیمین ویو*
جیهوپ زنگ زد بهم گفت که لدورا با من میاد
خوشحال شدم
رفتم حاضر شم تا برم پیش جیهوپ
لباس پوشیدم موهامو مرتب کردم و ساکمو ورداشتم
و سوار ماشینم شدم
رسیدم خونه جیهوپ و همون موقع دایون و لدورا هم اومدن منتظر شدیم تا بقیه بچه ها هم بیان
وقتی اومدن همه رفتیم تو پارکینگ
دایون و لدورا رفتن سمت ماشین دایون
یه لحظه فکر کردم برنامه عوض شده
ولی دایون دوباره برگشت و داشت میرفت سمت ماشین جیهوپ
که لدورا سوالی به دایون نگا کرد
و دایون واسش توضیح داد
لدورا با یه نگاه که داشت میگفت تیکه تیکه ات میکنم به دایون نگاه کرد و ارم اومد سوار ماشین من شد
و راه افتادیم
تو راه حرفی نمیزدیم ولی لدورا تو فکر بودو
انگار با خودش درگیر بود
همش برمیگشتم نگاش میکردم
دنبال چیزی بودم تا حرف بزنم چون
از سکوتی که بینمون بود خوشم نمیومد
برگشتم نگاش کنم که
....
خماریییییی
حیحی:]
شرطارو کامل نکردینااا
اسلاید دو لباس جیهوپ
استایل سه لباس جیمین
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
تو راه حرفی نزدیم
....
*لدورا ویو*
دایون منو رسوند خونه و رفت
رفتم داخل لباسمو عوض کردم
از تو کمد یه کوله مشکی دراوردم
چندتا لباس که دوسشون داشتم ورداشتم با
با لواز ارایشم و چیزایی که نیازم بود
لباسی که فردا میخواستم بپوشم اماده کردم
رفتم تو اشپزخونه در یخچالو باز کردم و یه لیوان شیر
ریختم و خوردم یه لحظه وقتی که جیمین بغلم کرد یادم افتاد لبخند زدم یهو یاد اینکه جیمین با مشت
هیون کی رو زد افتادم یه جیغ خفه کشیدم
و بالا پایین میپریدم مثل این دیوونه ها
بعد به کار خودم خندم گرف چراغارو خاموش
کردم و رفتم رو تختم داشتم به اتفاقا امشب فکر میکردم یعنی اونم دوسم داره؟
نه نه لدورا اون واسه چی باید تورو دوست داشته باشه
فقط کاریو کرد که هرکسه دیگه هم بود میکرد
با همین فکرا خوابم برد
*صبح*
از خواب بیدار شدم رفتم حموم
وقتی اومدم دایون بهم زنگ زد گفت وقتی حاضر
شدم برم پیشش
موهامو اتو کشیدم یه ارایش لایت کردم و لباسمو پوشیدم
رفتم کیک شکلاتی با شیر کاکائو از یخچال اوردم و خوردم کولمو انداختم و راه افتادم سمت خونه دایون
(حسش نیس همرو بنویسم خودتون میدونید دیگه)
(فلش بک به وقتی که میخواستن سوار ماشین بشن)
*لدورا ویو*
با بچه ها رفتیم تو پارکینگ با دایون رفتیم سمت
ماشینش داشتم میرفتم بشینم که درو بست
سوالی نگاش کردم که پشت سرشو خاروند
گفت که من باید با جیمین برم
از به طرف خوشحال شدم از یه طرف میخواستم
دایون رو جر بدم رفتم نشستم تو ماشین جیمین
معلوم بود که بقیه داشتن خودشونو کنترل میکردن
که نخندن همه نشستن تو ماشیناشون و راه افتادیم
تو راه حرفی نزدیم
جیمین همش برمیگشت نگام میکرد
که این باعث میشد فک کنم اونم دوسم داره
ولی نه لدورا اون واسه چی باید منو دوست داشته باشه
همینطوری به اینجور چیزا فکر میکردم
*جیمین ویو*
جیهوپ زنگ زد بهم گفت که لدورا با من میاد
خوشحال شدم
رفتم حاضر شم تا برم پیش جیهوپ
لباس پوشیدم موهامو مرتب کردم و ساکمو ورداشتم
و سوار ماشینم شدم
رسیدم خونه جیهوپ و همون موقع دایون و لدورا هم اومدن منتظر شدیم تا بقیه بچه ها هم بیان
وقتی اومدن همه رفتیم تو پارکینگ
دایون و لدورا رفتن سمت ماشین دایون
یه لحظه فکر کردم برنامه عوض شده
ولی دایون دوباره برگشت و داشت میرفت سمت ماشین جیهوپ
که لدورا سوالی به دایون نگا کرد
و دایون واسش توضیح داد
لدورا با یه نگاه که داشت میگفت تیکه تیکه ات میکنم به دایون نگاه کرد و ارم اومد سوار ماشین من شد
و راه افتادیم
تو راه حرفی نمیزدیم ولی لدورا تو فکر بودو
انگار با خودش درگیر بود
همش برمیگشتم نگاش میکردم
دنبال چیزی بودم تا حرف بزنم چون
از سکوتی که بینمون بود خوشم نمیومد
برگشتم نگاش کنم که
....
خماریییییی
حیحی:]
شرطارو کامل نکردینااا
اسلاید دو لباس جیهوپ
استایل سه لباس جیمین
۲.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.