فیک خانواده سانو p4
فیک خانواده سانو_p4
[خب بیاید فکر کنیم ایزانا اصلا نیومده خونه و حرفی نزده و کلا تو خانواده سرو کلش پیدا نمیشه اوکی؟ به خاطر جنگش با مایکی]
مایکی: خب خب جلسه شروع شدددددد
ببینید ات خواهر منه و از این به بعد عضو تومانه
همه: یه دخترررر؟؟؟!!!!!
مایکی: حرفیه؟
چند ثانیه بعد*
همه: ........
ات هم رو همه شون کراش زده بود[😂💔]
ات تو ذهنش: چرااااا ایناااا انقدددددد کراشنننننن؟؟؟؟؟
مایکی: در گوش ات* به تومان خوش اومدی خواهر کوچولو
ات تو ذهنش: وای باورممممممم نمیشهههههه
مایکی به همه: امروز آتش بس جنگ با تنجیکو رو اعلام میکنمممممم
همه: تومان... توماننننن توماننننن توماننننن
بعد همه رفتن خونه هاشون لالا کردن فردا😂*
ساعت ۱٠ صبح*
مایکی: اتتتتت بیدار شوووو امروززززز میخوایمممم بریممممم جنگگگگگگگ
ات: مایکی پدصگگگگگگ نمیتونیییییی بزارییییی تاااااا ۱۱ بخوابممممم؟!!!! (T_T)
مایکی: نهههههه شب جنگههههه
ات: خببببب میگییییی شببببببب
مایکی: مهم نیست باید پاشیییییی
ات بلند شد و رفت صورتشو شست و صبحونه خورد
مایکی: صبحونه من چی شدددد؟؟!!!
ات: الان اماده میکنم کثافتتتت (T_T)
مایکی سوت میزد*
ات و مایکی صبحونه خوردن و رفتن مغازه شینیچیرو*
مایکی: شینی میتونی بهم یه قطعه بدی؟[ اسمشو نمیدونم😂]
شین بلد شد و اون قطعه رو بهش داد و رفتن موتور مایکی رو تعمیر کنن*
ات: الان دقیقا چرا منو بیدار کردی؟ نمی تونستی خودت بری قطعه بگیریییی؟
مایکی: بعد از کار موتور میخوام ببینم در چه حد قدرتمندی
مایکی نشست زمین و شروع مرد به درست کردن موتور*
ات هم نشست کنارش و چند دقیقه بعد رو شونه مایکی خوابش برد*[اخییییی🫠💜]
[پارت بعد لایک به ۱۴ برسه]
[خب بیاید فکر کنیم ایزانا اصلا نیومده خونه و حرفی نزده و کلا تو خانواده سرو کلش پیدا نمیشه اوکی؟ به خاطر جنگش با مایکی]
مایکی: خب خب جلسه شروع شدددددد
ببینید ات خواهر منه و از این به بعد عضو تومانه
همه: یه دخترررر؟؟؟!!!!!
مایکی: حرفیه؟
چند ثانیه بعد*
همه: ........
ات هم رو همه شون کراش زده بود[😂💔]
ات تو ذهنش: چرااااا ایناااا انقدددددد کراشنننننن؟؟؟؟؟
مایکی: در گوش ات* به تومان خوش اومدی خواهر کوچولو
ات تو ذهنش: وای باورممممممم نمیشهههههه
مایکی به همه: امروز آتش بس جنگ با تنجیکو رو اعلام میکنمممممم
همه: تومان... توماننننن توماننننن توماننننن
بعد همه رفتن خونه هاشون لالا کردن فردا😂*
ساعت ۱٠ صبح*
مایکی: اتتتتت بیدار شوووو امروززززز میخوایمممم بریممممم جنگگگگگگگ
ات: مایکی پدصگگگگگگ نمیتونیییییی بزارییییی تاااااا ۱۱ بخوابممممم؟!!!! (T_T)
مایکی: نهههههه شب جنگههههه
ات: خببببب میگییییی شببببببب
مایکی: مهم نیست باید پاشیییییی
ات بلند شد و رفت صورتشو شست و صبحونه خورد
مایکی: صبحونه من چی شدددد؟؟!!!
ات: الان اماده میکنم کثافتتتت (T_T)
مایکی سوت میزد*
ات و مایکی صبحونه خوردن و رفتن مغازه شینیچیرو*
مایکی: شینی میتونی بهم یه قطعه بدی؟[ اسمشو نمیدونم😂]
شین بلد شد و اون قطعه رو بهش داد و رفتن موتور مایکی رو تعمیر کنن*
ات: الان دقیقا چرا منو بیدار کردی؟ نمی تونستی خودت بری قطعه بگیریییی؟
مایکی: بعد از کار موتور میخوام ببینم در چه حد قدرتمندی
مایکی نشست زمین و شروع مرد به درست کردن موتور*
ات هم نشست کنارش و چند دقیقه بعد رو شونه مایکی خوابش برد*[اخییییی🫠💜]
[پارت بعد لایک به ۱۴ برسه]
۶.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.