مافیا عاشق پارت 11
جیمین:....
کوک:(بغض)
جیمین:بسه(اروم)
کوک:(ترکیدن بغض)
راوی:پسرک نمیتونست گریشو تموم کنه و تنها چیزی که ارومش میکرد گریه بود خودشم نمیدونست چرا...!
×چند ساعت بعد×
کوک:هیونگ
جیمین:بله؟
کوک:یه لحظه بیا
جیمین:باشه
جیمین:(رفتن تو اتاق)بله؟
کوک:امممم میگم اگه بخوام با ا/ت ازدواج کنم تو میتو....
جیمین:ای خداااا(بغلش میکنه)
جیمین:پس میخوای باهاش ازدواج کنی
کوک:اوهوم
جیمین:(خنده)
کوک:بسه الان میشنوه
جیمین:خب بزار بشنوه
راوی:پسرک تند تند به سمت پذیرایی رفت و داد زد،عشق بانیش به دختر رو فریاد زد
پسرک در حال تماشای هیونگ دیوونش بود که سعی داشت با کاراش اونو خجالت زدع کنه
ا/ت:(خنده اروم)
a,t
رفتم سمت کوک که جلوم زانو زد و(خودتون تصور کنین)
شرط نمیزارم حصله ندارم
کوک:(بغض)
جیمین:بسه(اروم)
کوک:(ترکیدن بغض)
راوی:پسرک نمیتونست گریشو تموم کنه و تنها چیزی که ارومش میکرد گریه بود خودشم نمیدونست چرا...!
×چند ساعت بعد×
کوک:هیونگ
جیمین:بله؟
کوک:یه لحظه بیا
جیمین:باشه
جیمین:(رفتن تو اتاق)بله؟
کوک:امممم میگم اگه بخوام با ا/ت ازدواج کنم تو میتو....
جیمین:ای خداااا(بغلش میکنه)
جیمین:پس میخوای باهاش ازدواج کنی
کوک:اوهوم
جیمین:(خنده)
کوک:بسه الان میشنوه
جیمین:خب بزار بشنوه
راوی:پسرک تند تند به سمت پذیرایی رفت و داد زد،عشق بانیش به دختر رو فریاد زد
پسرک در حال تماشای هیونگ دیوونش بود که سعی داشت با کاراش اونو خجالت زدع کنه
ا/ت:(خنده اروم)
a,t
رفتم سمت کوک که جلوم زانو زد و(خودتون تصور کنین)
شرط نمیزارم حصله ندارم
۵.۴k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.