فیک...I like baby but...1
Part: 10
پایان فلش بک
...........
+الو سلام داداشی خوبی؟
@سلام آبجی گلم چطوری خوبی
+آره بهترم
@تهیونگ اذیتت نمیکه؟
اون از کجا اسم تهیونگ رو میدونست
@الان داری فکر میکنی که من اونو از کجا میشناسم هوم؟
+اره از کجا؟
@نگاه کن تو...................«تو قسمت آخر فصل1 میفهمید»
+یعنی چیی گوشیو بده به مامان
@اون..............
+آریااا گفتم بدهه
@اوک باشع
پسره ی بیریخت«به خدا داداش من بااینکه 4 سالشه ولی کراش همه ی دختراست شبیه جیمینه» چطور میتونه با 12 سال سن رو من زبون دراز کنه
√الو آوا خودتی
+بله ........... خودم هستم
√آوا تو چت شد.... «حرفشو قط میکنه»
+...........
√تو از کجا میدونی
+آریا بهم گفت قصد من فقط برای این بود که ازت بپرسم قرمه سبزی چطور درست میشه همین
√خوب نگا..............«ی چیزی تصور کنین» درست میشع
+آها ممنون بای
√بای
اشک تو چشمام جمع شد یعنی من………هستم اشکامو پاک کردم و شروع کردم به غذا درست کردن
وقتی بوش به مشامم رسید عوق زدم و زود رفتم دستشویی و بالا آوردم توفف هرچی صبح تهیونگ بهم داده بود رو بالا آوردم غذا رو به زور 2 لقمشو خوردم و لباس پوشیدم پول پسندازم که زیر فرش بوود رو برداشتم و رفتم بیرون ماسک هم زدم چون همسر کیم تهیونگ بودم معروف بودم به سمت داروخونه رفتم چون دقیقا حس دفعه ی قبل بارداری رو قبل از اینکه بفهمم باردارم رو داشتم ی بیبی چک خریدم و به سمت خونه راه افتادم رفتم تو دستشویی و تست رو دادم دستم رو شستم و لباسام رو عوض کردم ظرفا رو شستم و رفتم بالا سر تست با دیدن تست انگار دنیا رو بهم داده بودن خیلی خوشحال بودم دارم مامان میشم ی شام خوشمزه درست کردم ی سفره ی رمانتیک چیدم تا به تهیونگ بگم تست رو هم درون جعبه ی کادویی قرار دادم و منتظر تهیونگ نشستم خیلی خوشحال بودم انگار دنیارو بهم داده بودن
اوا ویو
آوا خیلی خوشحال بود چون به آرزوی مادر شدنش رسیده بود همسرش باهاش خوب رفتار میکرد همه چیز خوب بود ولی آیا این خوشی پایداره یا به زودی تموم میشه؟
پایان فلش بک
...........
+الو سلام داداشی خوبی؟
@سلام آبجی گلم چطوری خوبی
+آره بهترم
@تهیونگ اذیتت نمیکه؟
اون از کجا اسم تهیونگ رو میدونست
@الان داری فکر میکنی که من اونو از کجا میشناسم هوم؟
+اره از کجا؟
@نگاه کن تو...................«تو قسمت آخر فصل1 میفهمید»
+یعنی چیی گوشیو بده به مامان
@اون..............
+آریااا گفتم بدهه
@اوک باشع
پسره ی بیریخت«به خدا داداش من بااینکه 4 سالشه ولی کراش همه ی دختراست شبیه جیمینه» چطور میتونه با 12 سال سن رو من زبون دراز کنه
√الو آوا خودتی
+بله ........... خودم هستم
√آوا تو چت شد.... «حرفشو قط میکنه»
+...........
√تو از کجا میدونی
+آریا بهم گفت قصد من فقط برای این بود که ازت بپرسم قرمه سبزی چطور درست میشه همین
√خوب نگا..............«ی چیزی تصور کنین» درست میشع
+آها ممنون بای
√بای
اشک تو چشمام جمع شد یعنی من………هستم اشکامو پاک کردم و شروع کردم به غذا درست کردن
وقتی بوش به مشامم رسید عوق زدم و زود رفتم دستشویی و بالا آوردم توفف هرچی صبح تهیونگ بهم داده بود رو بالا آوردم غذا رو به زور 2 لقمشو خوردم و لباس پوشیدم پول پسندازم که زیر فرش بوود رو برداشتم و رفتم بیرون ماسک هم زدم چون همسر کیم تهیونگ بودم معروف بودم به سمت داروخونه رفتم چون دقیقا حس دفعه ی قبل بارداری رو قبل از اینکه بفهمم باردارم رو داشتم ی بیبی چک خریدم و به سمت خونه راه افتادم رفتم تو دستشویی و تست رو دادم دستم رو شستم و لباسام رو عوض کردم ظرفا رو شستم و رفتم بالا سر تست با دیدن تست انگار دنیا رو بهم داده بودن خیلی خوشحال بودم دارم مامان میشم ی شام خوشمزه درست کردم ی سفره ی رمانتیک چیدم تا به تهیونگ بگم تست رو هم درون جعبه ی کادویی قرار دادم و منتظر تهیونگ نشستم خیلی خوشحال بودم انگار دنیارو بهم داده بودن
اوا ویو
آوا خیلی خوشحال بود چون به آرزوی مادر شدنش رسیده بود همسرش باهاش خوب رفتار میکرد همه چیز خوب بود ولی آیا این خوشی پایداره یا به زودی تموم میشه؟
۵.۵k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.