love at school p 30
love at school p 30
صبح روز بعد با دردی که تو دستم حس کردم چشمامو باز کردم پرستار سرمو کشیده بود و زخمم هنوز درد میکرد
پرستار.او بیدار شدین
ات.بله
پرستار.خوشبختانه امروز مرخص میشین *لبخند*
دکتر.خانم جیون خوشحالم که مرخص میشین اما یادتون باشه که ماه دیگه واسه چکاب دوباره برگردین
سوا. حتما
پرستار و دکتر رفتن و منم پسرارو بیرون کردم و دخترا کمکم کردن لباس بپوشم ولی نشسته جیمین وضعش از من بهتر بود و قوی تر هم بود پس اون راحت تر بود
وقتی اماده شدم نشستم و دخترا کنارم بودن که پرستار گفت الان براتون ویلچر میارم
ات.ممنون
داشت میرفت بیرون که جیمین اومد و گفت
جیمین.به ویلچر نیازی نیست ممنون
بعد اومد و براید بغلم کرد ترسیدم دردش بگیره که نگرانیمو فهمید
جیمین.بهم اعتماد داری؟
ات.ا..اوهوم
جیمین.پس بریم
گذاشتم تو ماشین و موقع بستن کمربندم لبمو بوسید
جیمین.دلم واسه طعمش تنگ شده بود
رفت و نشست رو صندلی و را افتاد که گوشیمم زنگ خورد گوشی رو برداشتمو به صفحه تماس نگاه کردم
ات.یوناست
جیمین. بزار رو بلندگو
جاب دادم
ات.بله
یونا.کجا رفتین شمااا
ات.داریم میریم خونه دیگه
یونا.خب شما که نمیتونین تنها باشین زخمی هستین مثلا من و بقیه هم پس میایم اونجا
خواستم بگم باشه که جیمین گوشیرو گرفت و گفت
جیمین.نیازی به مراقبت نیست ما امشب کار داریم
بعدم قطع کرد
ات.م..منظورت چی بود
جیمین .خودت خوب میدونی بیب
بعد به پاهای لختم که دامنم از رونم بالا تر رفته بود یه نگاه شیطانی کرد خواستم بیارمش پایین تر که دستشو گذاشت روش و مالید که یهو اهم درومد
جیمین.اوم خوبه
داشت میرفت بالا تر که جلوشو گرفتم
ات.تو خیابونیماااا
نیشخند زد و دستشو بدون حرکت گذاشت
فاتحم خونده بود و نمیدونستم چیکار کنم که یادم اومد پریودممم و بعد صورت پر از ترس و نگرانیم به یه حالت پیروزمندانه و شاد تغییر کرد
چون عمارت دور بود وقتی داشتیم میرفتیم دو تا ساندویچ خریدیم و تو ماشین خوردیم و به خونه که رسیدیم جیمین میخواست نقششو عملی کنه منم میخواستم همراهی کنم که وقتی به مرحله ی بعد بوسه رسید بگم پریودم و زد حال بزنم پس وقتی رفتیم خونه منم همراهی کردم
رفتیم که منو انداخت رو تخت و روم خیمه زد صورتش ازم دور بود که
بقیش تو کامنتا
گزارش کنی میگامت
صبح روز بعد با دردی که تو دستم حس کردم چشمامو باز کردم پرستار سرمو کشیده بود و زخمم هنوز درد میکرد
پرستار.او بیدار شدین
ات.بله
پرستار.خوشبختانه امروز مرخص میشین *لبخند*
دکتر.خانم جیون خوشحالم که مرخص میشین اما یادتون باشه که ماه دیگه واسه چکاب دوباره برگردین
سوا. حتما
پرستار و دکتر رفتن و منم پسرارو بیرون کردم و دخترا کمکم کردن لباس بپوشم ولی نشسته جیمین وضعش از من بهتر بود و قوی تر هم بود پس اون راحت تر بود
وقتی اماده شدم نشستم و دخترا کنارم بودن که پرستار گفت الان براتون ویلچر میارم
ات.ممنون
داشت میرفت بیرون که جیمین اومد و گفت
جیمین.به ویلچر نیازی نیست ممنون
بعد اومد و براید بغلم کرد ترسیدم دردش بگیره که نگرانیمو فهمید
جیمین.بهم اعتماد داری؟
ات.ا..اوهوم
جیمین.پس بریم
گذاشتم تو ماشین و موقع بستن کمربندم لبمو بوسید
جیمین.دلم واسه طعمش تنگ شده بود
رفت و نشست رو صندلی و را افتاد که گوشیمم زنگ خورد گوشی رو برداشتمو به صفحه تماس نگاه کردم
ات.یوناست
جیمین. بزار رو بلندگو
جاب دادم
ات.بله
یونا.کجا رفتین شمااا
ات.داریم میریم خونه دیگه
یونا.خب شما که نمیتونین تنها باشین زخمی هستین مثلا من و بقیه هم پس میایم اونجا
خواستم بگم باشه که جیمین گوشیرو گرفت و گفت
جیمین.نیازی به مراقبت نیست ما امشب کار داریم
بعدم قطع کرد
ات.م..منظورت چی بود
جیمین .خودت خوب میدونی بیب
بعد به پاهای لختم که دامنم از رونم بالا تر رفته بود یه نگاه شیطانی کرد خواستم بیارمش پایین تر که دستشو گذاشت روش و مالید که یهو اهم درومد
جیمین.اوم خوبه
داشت میرفت بالا تر که جلوشو گرفتم
ات.تو خیابونیماااا
نیشخند زد و دستشو بدون حرکت گذاشت
فاتحم خونده بود و نمیدونستم چیکار کنم که یادم اومد پریودممم و بعد صورت پر از ترس و نگرانیم به یه حالت پیروزمندانه و شاد تغییر کرد
چون عمارت دور بود وقتی داشتیم میرفتیم دو تا ساندویچ خریدیم و تو ماشین خوردیم و به خونه که رسیدیم جیمین میخواست نقششو عملی کنه منم میخواستم همراهی کنم که وقتی به مرحله ی بعد بوسه رسید بگم پریودم و زد حال بزنم پس وقتی رفتیم خونه منم همراهی کردم
رفتیم که منو انداخت رو تخت و روم خیمه زد صورتش ازم دور بود که
بقیش تو کامنتا
گزارش کنی میگامت
۳.۴k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.