30,5
(جا نشد پارت سی رو کامل تو پشت قبلی بنویسم)ادامش: دو روح طلسم شدهی دیگر نیزه هایشان را جلوی او میگیرند.
/+اجازه نداری وارد بشی.
-من برای زندانی غذا آوردم.
نگهبان ها به هم نگاه میکنند و بعد نیزه ها را از سر راه کنار میبرند.
روح طلسم شده وارد میشه. و بعد با پوزخندی به امیلی نزدیک میشه.
امیلی به روح نگاه میکنه.
-تو دوباره اومدی.
روح طلسم شده لبخند میزنه.
معلومه که اومدم، بازی تازه شروع شده.
/+اجازه نداری وارد بشی.
-من برای زندانی غذا آوردم.
نگهبان ها به هم نگاه میکنند و بعد نیزه ها را از سر راه کنار میبرند.
روح طلسم شده وارد میشه. و بعد با پوزخندی به امیلی نزدیک میشه.
امیلی به روح نگاه میکنه.
-تو دوباره اومدی.
روح طلسم شده لبخند میزنه.
معلومه که اومدم، بازی تازه شروع شده.
۹۸۹
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.