وقتی که دشمنته ولز عاشقت میشه
وقتی که دشمنته ولز عاشقت میشه
پارت 6
کوک: من میدونستم سر کاری هست
ات: پی چرا گفتی تفنگو رو بیارم
کوک : برای این
یهو تفنگ رو گرفت و به یکی که پشت پدربزرگ بود شلیک کرد
ات: اون کی بود
کوک:بابات
ات: اما اون مرده بود
کوک: ساکت کسی نباید بدونه
ات: باشه
پ.ب: جلسه نزارین من میخواهم فردا عروسی شما رو برگزار کنم
ات دخترم تو صبح میری حمام و بعد با کوک میری پرو لباس عروس و بعد میری ارایشگاه
کوک تو که همه چیز رو داری و همیشه اماده هستی درسته
کوک: اره من همیشه امادم
ات: خدایا به اینا عقل بده به منم یه شوهر خوب
شماها هنوز کسی رو دعوت نکردین
هنوز تالار نگرفتین
هنوز به کسی نگفتین
پ.ب: من همه کارا رو انجام دادم
ات: باشه من میرم تو اتاقم
(ادمین: حتما میخواهین بدونین مدرسه ات چی شد خب عزیز دلم مدرسه ها تمام شد ببینین خوشملای من از اول تا اینجا کوک و ات دشمن بودن و حالا عاشق هم میشن)
ات:
رفتم تو اتاق که یهو در زدن منم گفتم بیا تو
کوک اومد تو
کوک: خانم جئون اجازه هست
ات: بله اجازه هست اقای جئون
کوک: ات مسخره بازی نکن
رفتم پیش ات و کنارش روز تخت دراز کشیدم
کوک; ات حالت خوبه تا قبل از اینکه بفهمی پارک جه سو کیه با من دشمن بود ولی بعدش باهام دوست شدی و من شدم شوهرت
ات: نمیدونم
کوک بغلم کرد و خوابیدیم
صبح
بلند شدم رفتم حمام و بعد با کوک رفتم لبای عروس انتخاب کردم و رفتم ارایشگاه بعد رفتیم عروسی همه چیز خوب بود تا قبل از عروس کشونی
(چی فکر کردی کره ای ها هم عروس کشونی دارن )
(ببخشید اگر کم بود دیگه ذهنم تا همینجا کشید )
(ادامه دارد......)
🖤
❤️
💜
💚
💙
♥️
🧡
💖
💗
پارت 6
کوک: من میدونستم سر کاری هست
ات: پی چرا گفتی تفنگو رو بیارم
کوک : برای این
یهو تفنگ رو گرفت و به یکی که پشت پدربزرگ بود شلیک کرد
ات: اون کی بود
کوک:بابات
ات: اما اون مرده بود
کوک: ساکت کسی نباید بدونه
ات: باشه
پ.ب: جلسه نزارین من میخواهم فردا عروسی شما رو برگزار کنم
ات دخترم تو صبح میری حمام و بعد با کوک میری پرو لباس عروس و بعد میری ارایشگاه
کوک تو که همه چیز رو داری و همیشه اماده هستی درسته
کوک: اره من همیشه امادم
ات: خدایا به اینا عقل بده به منم یه شوهر خوب
شماها هنوز کسی رو دعوت نکردین
هنوز تالار نگرفتین
هنوز به کسی نگفتین
پ.ب: من همه کارا رو انجام دادم
ات: باشه من میرم تو اتاقم
(ادمین: حتما میخواهین بدونین مدرسه ات چی شد خب عزیز دلم مدرسه ها تمام شد ببینین خوشملای من از اول تا اینجا کوک و ات دشمن بودن و حالا عاشق هم میشن)
ات:
رفتم تو اتاق که یهو در زدن منم گفتم بیا تو
کوک اومد تو
کوک: خانم جئون اجازه هست
ات: بله اجازه هست اقای جئون
کوک: ات مسخره بازی نکن
رفتم پیش ات و کنارش روز تخت دراز کشیدم
کوک; ات حالت خوبه تا قبل از اینکه بفهمی پارک جه سو کیه با من دشمن بود ولی بعدش باهام دوست شدی و من شدم شوهرت
ات: نمیدونم
کوک بغلم کرد و خوابیدیم
صبح
بلند شدم رفتم حمام و بعد با کوک رفتم لبای عروس انتخاب کردم و رفتم ارایشگاه بعد رفتیم عروسی همه چیز خوب بود تا قبل از عروس کشونی
(چی فکر کردی کره ای ها هم عروس کشونی دارن )
(ببخشید اگر کم بود دیگه ذهنم تا همینجا کشید )
(ادامه دارد......)
🖤
❤️
💜
💚
💙
♥️
🧡
💖
💗
۳.۵k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.