پارت ۴(آخرین پارت)پشیمون نیستم فردا صبح از زبون ا/ت
(بچه هایی که پارت ۲ و ۳ را نگرفتن نمیدونن ا/ت برای چی میگه وای چیکار کنم)
رفتم سمت در اتاق که دیدم قفله
منم که خودم خود کرمم (حتا در واقعیت)دیدم که کوک چقد بیشعور بود تصمیم گرفتم یک حرکت بزنم از پنچره با طنابی که پیدا کردم بیرون رفتم یک کاغذ و خودکار گرفتم و جلوی در گذاشتم زنگ زدم و فرار کردم و از دور داشتم تماشا میکردم کوک اومد بیرون و نامه رو خوند
از زبون کوک:
ا/ت رو انداختم تو یک اتاق و در راقفل کردم و رفتم خوابیدم صبح از خواب پاشدم که صدای زنگ اومد رفتم در را باز کردم که دیدم یه چیزی جلوی در خونه هست ورداشتمش نامه بو بازش کردم
در نامه:
سلام بیشعور. ناشناس هستم من رابطه ا/ت و جی هو (یکی از بادیگارد های همین کوک)رو دیدم و خواستم بگم یک تصویه حسابی باجی هو کنید چون به زور با ا/ت رابطه برقرار کرد و راستی
اینو بگیر.......
از زبون ا/ت
وقتی دیدم به آخر نامه رسید رفتم جلوش که نامه را آورد پایین و من رو دید
کوک:هاا....تو تو اتاق بودی اینجا چی کار میکنی ؟
ا/ت:بیام تو
کوک:آره بیا
از زبون کوک:
وقتی نامه تموم شد نامه را آوردم پایین که دیدم ا/ت رو به روم هست
کوک:هاا....تو تو اتاق بودی اینجا چی کار میکنی ؟
ا/ت:بیام تو
کوک:آره بیا
رفتیم تو نشستیم که موضوع نامه رو به ا/ت گفتم ا/ت هم موافقم کرد و من رفتم به حساب جی هو برسم
از زبون ا/ت:
کوک باهام در مورد نامه صحبت کرد و منم سریع تعیدش کردم نا سلامتی خودم نوشته بودم و کوک رفت به حساب جی هو برسه دلم براش میسوخت اما با کوک قهر بودم اما شاید.......
تو فکر و خیال بودم که کوک .....
کوک:ا/ت این بود
ا/ت:اهوم
و بعد دیدم به قلبش شلیک کرد
ا/ت: *جیغغ* (مثلا ترسید)
کوک:خوب تموم شد
ا/ت:تو.....تو کشتیش
کوک:بشین بگم برات
ا/ت:من که نشستم چطوری دوباره بشینم
کوک:حس شوخ تبیت دوباره که گل کرده
ا/ت:میخوای شوخ تبع نباشم
حالا بگو دیگه
کوک:اها خوب بین من یک باند
ا/ت:*جیغغغغغغغغغع*تو مافیایی خدایا
کوک:کر شدم بچه غلط کردم گفتم
ا/ت:من دیگه باهات قهرم
کوک:میخوای تو رو هم بکشم؟
ا/ت:نه نه نه گوه خوردم دوست دارم اخه
دات میاد بکشیم
کوک:اممممم نه
ا/ت:راستی باید هرچه زودتر تر مراسم خواستگاری رو بگیریم
کوک:چرا
ا/ت:خوب دیگه
*۱ ماه بعد روز عروس لباس ا/ت و کوک و مراسمشون رو میزارم *
ا/ت:واییی کوک سر درد گرفتم وای پام
کوک:وای ا/ت تو منو کشتی فقط خوبه دو دقیقه رقصیدی حالا هم بگیر بخواب
ا/ت:از کار ۱ماه پیشت پشیمون نیستی
کوک:نه
ا/ت:پس بگیرش و....
تا صبح بهم بالش پرت کردن
(پایان)
بچه ها اگه به ۸۵ دنبال کننده نرسیم دیگه فیک عشق تا حد مرگ رو نمیزارم تا به ۸۵ نفر برسیم چون واقعا خیلی سخته هر دوشون اما برای عاشقانه ای برای تو آماده دارم نوشتم پس اگه به۸۵ نرسیم براتون نمیزارم
رفتم سمت در اتاق که دیدم قفله
منم که خودم خود کرمم (حتا در واقعیت)دیدم که کوک چقد بیشعور بود تصمیم گرفتم یک حرکت بزنم از پنچره با طنابی که پیدا کردم بیرون رفتم یک کاغذ و خودکار گرفتم و جلوی در گذاشتم زنگ زدم و فرار کردم و از دور داشتم تماشا میکردم کوک اومد بیرون و نامه رو خوند
از زبون کوک:
ا/ت رو انداختم تو یک اتاق و در راقفل کردم و رفتم خوابیدم صبح از خواب پاشدم که صدای زنگ اومد رفتم در را باز کردم که دیدم یه چیزی جلوی در خونه هست ورداشتمش نامه بو بازش کردم
در نامه:
سلام بیشعور. ناشناس هستم من رابطه ا/ت و جی هو (یکی از بادیگارد های همین کوک)رو دیدم و خواستم بگم یک تصویه حسابی باجی هو کنید چون به زور با ا/ت رابطه برقرار کرد و راستی
اینو بگیر.......
از زبون ا/ت
وقتی دیدم به آخر نامه رسید رفتم جلوش که نامه را آورد پایین و من رو دید
کوک:هاا....تو تو اتاق بودی اینجا چی کار میکنی ؟
ا/ت:بیام تو
کوک:آره بیا
از زبون کوک:
وقتی نامه تموم شد نامه را آوردم پایین که دیدم ا/ت رو به روم هست
کوک:هاا....تو تو اتاق بودی اینجا چی کار میکنی ؟
ا/ت:بیام تو
کوک:آره بیا
رفتیم تو نشستیم که موضوع نامه رو به ا/ت گفتم ا/ت هم موافقم کرد و من رفتم به حساب جی هو برسم
از زبون ا/ت:
کوک باهام در مورد نامه صحبت کرد و منم سریع تعیدش کردم نا سلامتی خودم نوشته بودم و کوک رفت به حساب جی هو برسه دلم براش میسوخت اما با کوک قهر بودم اما شاید.......
تو فکر و خیال بودم که کوک .....
کوک:ا/ت این بود
ا/ت:اهوم
و بعد دیدم به قلبش شلیک کرد
ا/ت: *جیغغ* (مثلا ترسید)
کوک:خوب تموم شد
ا/ت:تو.....تو کشتیش
کوک:بشین بگم برات
ا/ت:من که نشستم چطوری دوباره بشینم
کوک:حس شوخ تبیت دوباره که گل کرده
ا/ت:میخوای شوخ تبع نباشم
حالا بگو دیگه
کوک:اها خوب بین من یک باند
ا/ت:*جیغغغغغغغغغع*تو مافیایی خدایا
کوک:کر شدم بچه غلط کردم گفتم
ا/ت:من دیگه باهات قهرم
کوک:میخوای تو رو هم بکشم؟
ا/ت:نه نه نه گوه خوردم دوست دارم اخه
دات میاد بکشیم
کوک:اممممم نه
ا/ت:راستی باید هرچه زودتر تر مراسم خواستگاری رو بگیریم
کوک:چرا
ا/ت:خوب دیگه
*۱ ماه بعد روز عروس لباس ا/ت و کوک و مراسمشون رو میزارم *
ا/ت:واییی کوک سر درد گرفتم وای پام
کوک:وای ا/ت تو منو کشتی فقط خوبه دو دقیقه رقصیدی حالا هم بگیر بخواب
ا/ت:از کار ۱ماه پیشت پشیمون نیستی
کوک:نه
ا/ت:پس بگیرش و....
تا صبح بهم بالش پرت کردن
(پایان)
بچه ها اگه به ۸۵ دنبال کننده نرسیم دیگه فیک عشق تا حد مرگ رو نمیزارم تا به ۸۵ نفر برسیم چون واقعا خیلی سخته هر دوشون اما برای عاشقانه ای برای تو آماده دارم نوشتم پس اگه به۸۵ نرسیم براتون نمیزارم
۱۵.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.