💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 58🤍✨
داشتم با سرعت سمت اتاقی ک دخترا اونجا بودن میرفتم که با کله خوردم ب یکی
کوک:یونا کجا میری با این عجله
سرمو بالا آوردم و تو صورتش نگا کردم ...
میخواستم بهش بگم ک چیشدع و قراره کجا بریم ولی .... اون خیلی خوشگله🥺 محوش شده بودم و زبونم بند اومده بود فقط داشتم به صورتش نگا میکردم
(از زبان کوک)
همینجور بهم زل زده بود و نگا میکرد نمیدونم چش بود
کوک:چاگیا(دستشو تکون میده)
هنوزم داره بهم نگا میکنه ولی .... چقد خوشگل و بی نقصه دلم رففف
هنوز داشت بهم نگا میکرد ک هولش دادم عقب و چسبوندمش ب دیوار دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم سرمو بردم توی گردنش و بو کشیدم....
چ بوی خوبی میداد .....این بو ...این بو از کل زندگی من بهتره
ی نفس عمیق کشیدم و آروم جلو رفتم تا لبام رسید ب گردنش و شروع کردم ب مک زدن
(از زبان یونا)
یهو چسبوندم ب دیوار و سرشو برد تو گردنم و نفس میکشید ک یهو لباشو چسبوند ب گردنم و شروع کرد ب مک زدن
حس خیلی خوبی داشت ولی کم کم داشت تبدیل ب درد میشد
یکم ک گذشت دیدم خیلی درد داره ولی سعی داشتم صدایی در نیارم ک نتونستم و ی اهی کشیدم و ازش خواستم ازم جدا شه
ازم ک جدا شد بهم نگا کرد و در اتاقو باز کرد و منو سریع هدایت کرد داخل اتاق (اونجایی ک خوردن ب هم جلوی در اتاق کوک بود )
یونا:ک..کوک چیکار میکنی
کوک: نترس چاگیا کارت ندارم فقط ب لبات محتاجم الان
بعد منو انداخت رو تخت و خیمه زد روم و شروع کرد ب بوسیدن لبام
(پنج دقیقه بعد)
از هم جدا شدیم و هردو نفس نفس میزدیم
کوک:اون موقع کجا میرفتی
یونا:هه... داشتم میرفتم ب دخترا بگم میخوایم بریم اون شهر بازی ک بار اول همه مو دیدیم
کوک:عاا واقعا میخوایم بریم اونجا
یونا:اره
کوک:آخ جون عالیععع
یونا:اوهوم.... من میرم ب دخترا بگم
خواستم بلند شم ک دوباره لبامو بوسید
یونا:یا تو سیر نمیشی
کوک: ی بار دیگه بوسیدمش و گفتم نه مگه میشه ازت سیر شم
یونا:از روم پاشو میخوام برممم
کوک از رو بلند شد و منم زود پاشدم
یونا:خب من رفتم
بعدم سریع از اتاق اومدم بیرون
راستش از کوک بعد این کار خجالت کشیدم واسه همین زود اومدم بیرون
هوفی کشیدم و رفتم پیش دخترا..
(تا پارت بعد)
part 58🤍✨
داشتم با سرعت سمت اتاقی ک دخترا اونجا بودن میرفتم که با کله خوردم ب یکی
کوک:یونا کجا میری با این عجله
سرمو بالا آوردم و تو صورتش نگا کردم ...
میخواستم بهش بگم ک چیشدع و قراره کجا بریم ولی .... اون خیلی خوشگله🥺 محوش شده بودم و زبونم بند اومده بود فقط داشتم به صورتش نگا میکردم
(از زبان کوک)
همینجور بهم زل زده بود و نگا میکرد نمیدونم چش بود
کوک:چاگیا(دستشو تکون میده)
هنوزم داره بهم نگا میکنه ولی .... چقد خوشگل و بی نقصه دلم رففف
هنوز داشت بهم نگا میکرد ک هولش دادم عقب و چسبوندمش ب دیوار دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم سرمو بردم توی گردنش و بو کشیدم....
چ بوی خوبی میداد .....این بو ...این بو از کل زندگی من بهتره
ی نفس عمیق کشیدم و آروم جلو رفتم تا لبام رسید ب گردنش و شروع کردم ب مک زدن
(از زبان یونا)
یهو چسبوندم ب دیوار و سرشو برد تو گردنم و نفس میکشید ک یهو لباشو چسبوند ب گردنم و شروع کرد ب مک زدن
حس خیلی خوبی داشت ولی کم کم داشت تبدیل ب درد میشد
یکم ک گذشت دیدم خیلی درد داره ولی سعی داشتم صدایی در نیارم ک نتونستم و ی اهی کشیدم و ازش خواستم ازم جدا شه
ازم ک جدا شد بهم نگا کرد و در اتاقو باز کرد و منو سریع هدایت کرد داخل اتاق (اونجایی ک خوردن ب هم جلوی در اتاق کوک بود )
یونا:ک..کوک چیکار میکنی
کوک: نترس چاگیا کارت ندارم فقط ب لبات محتاجم الان
بعد منو انداخت رو تخت و خیمه زد روم و شروع کرد ب بوسیدن لبام
(پنج دقیقه بعد)
از هم جدا شدیم و هردو نفس نفس میزدیم
کوک:اون موقع کجا میرفتی
یونا:هه... داشتم میرفتم ب دخترا بگم میخوایم بریم اون شهر بازی ک بار اول همه مو دیدیم
کوک:عاا واقعا میخوایم بریم اونجا
یونا:اره
کوک:آخ جون عالیععع
یونا:اوهوم.... من میرم ب دخترا بگم
خواستم بلند شم ک دوباره لبامو بوسید
یونا:یا تو سیر نمیشی
کوک: ی بار دیگه بوسیدمش و گفتم نه مگه میشه ازت سیر شم
یونا:از روم پاشو میخوام برممم
کوک از رو بلند شد و منم زود پاشدم
یونا:خب من رفتم
بعدم سریع از اتاق اومدم بیرون
راستش از کوک بعد این کار خجالت کشیدم واسه همین زود اومدم بیرون
هوفی کشیدم و رفتم پیش دخترا..
(تا پارت بعد)
۹.۵k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.