غیرتی من
غیرتی من
پارت33
کوی:اوهوم
شی یان یه قاشق خورد ریخت توی ظرف
شی یان:چرا انقدر شورهههههه
کوی:از من میپرسی خودت درست کردی
شی یان:چرا گفتی خوبه پس؟
کوی:میخواستم دلتو نشکونم
شی یان:اخ من قربونت بشم
(نویسنده:شما باورتون میشه که یه مافیا اینجوری خوش قلب باشه؟)
کوی:خدانکنه
شی یان:بده من اینا رو بریزم دور شب میریم رستوران
کوی:باشه
شی یان غذا هارو ریخت دور منم تو گوشی بودم که اومد بغلم نشست سرمو گذاشتم رو شونش و خوابم برد
(شب)
از خواب بیدار شدم هوا تاریک شده بود شی یان خواب بود اروم سرمو از رو شونش ورداشتم رفتم تو اتاق در کمد رو باز کردم یه پیراهن مشکی بلند انداختم رو تخت لباسمو عوض کردم که شی یان اومد تو اتاق
کوی:یان خوشگل شدم؟
شی یان اومد نزدیک دور کمرمو گرفت
شی یان:حس نمیکنی خیلی خوشگل شدی؟
کوی:نکنه میترسی پسرا عاشقم بشن؟
شی یان:اگر این اتفاق بیوفته با یه گلوله توی سرشون میرن قبرستون
کوی:انقدر خشن نباش
شی یان:چشم
شی یان:منم اماده بشم بریم
کوی:باشه
شی یان ازم جدا شد لباس پوشید منم ارایشمو کردم
رفتم توی ماشین نشستم که شی یان هم اومد رسیدیم پیاده شدم رفتیم داخل نشستیم که گارسون اومد سفارشا رو بگیره از وقتی که اومده بود چشمش رو سینه های من بود
شی یان داشت چپ چپ نگاه میکرد
گارسون:میتونم سفارشوتونو بگیرم خانم مهترم
کوی:بله لطفا......
گارسون:شما خیلی سلیقه خوبی دارید
داشتم نگاه میکردمش سلیقه چه ربطی داره به غذا؟
کوی:ممنونم
گارسون:شما خیلی جوون میاید چند سالتونه؟
شی یان رو نگاه کردم قرمز شده بود الان میتونستم حس کنم که وسط رستوران دعوا میشه
کوی:من 19 سالمه
گارسون:چقدر جوونید پس حس میکنم ایون داداشتونه
واقعا داشت حالم بهم میخورد
کوی:نه ایشون همسرمن
تا اینو گفتم خودشو جمع کردم
شی یان:از این به بعد میخوای با یکی لاس بزنی ببین شخصی که باهاشه کیه الان اگر زنم نبود دندوناتو تو دهنت خورد میکردم که دیگه از این گوها نخوری
گارسون:بله چشم
دستمو گرفت از رستوران رفتیم بیرون نشستم تو ماشین پاشو گذاشتش رو گاز و با سرعت زیاد رفت
کوی:این چه کاری بود کردی؟
شی یان:داشت باهات لاس میزد
کوی:نه لاس نمیزد فقط داشت سفارشمو میگرفت
دیگه تحمل جر و بحث نداشتم
کوی:بزن کنار میخوام پیاده شم
توی یه کوچه تاریک و رندوم نگه داشت از ماشین پیاده شدم داشتم میرفتم که حس میکردم داره پشتم میاد
شی یان:برگرد تو ماشین کوی
بام مهم نبود به راه خودم ادامه دارم که یهویی دستش رو دور کمرم گذاشت و گذاشت منو رو شونش
کوی:منو بزار زمین(جیغ)
در صندلی عقب رو باز کرد منو انداخت اونجا اومد روم فکمو گرفت
شی یان:میتونی از راه اسون پیش برسم و تو ماشین دربارش حرف بزنیم یا میتونیم برمی خونه و از راه سخت دربارش حرف بزنیم.....
پارت33
کوی:اوهوم
شی یان یه قاشق خورد ریخت توی ظرف
شی یان:چرا انقدر شورهههههه
کوی:از من میپرسی خودت درست کردی
شی یان:چرا گفتی خوبه پس؟
کوی:میخواستم دلتو نشکونم
شی یان:اخ من قربونت بشم
(نویسنده:شما باورتون میشه که یه مافیا اینجوری خوش قلب باشه؟)
کوی:خدانکنه
شی یان:بده من اینا رو بریزم دور شب میریم رستوران
کوی:باشه
شی یان غذا هارو ریخت دور منم تو گوشی بودم که اومد بغلم نشست سرمو گذاشتم رو شونش و خوابم برد
(شب)
از خواب بیدار شدم هوا تاریک شده بود شی یان خواب بود اروم سرمو از رو شونش ورداشتم رفتم تو اتاق در کمد رو باز کردم یه پیراهن مشکی بلند انداختم رو تخت لباسمو عوض کردم که شی یان اومد تو اتاق
کوی:یان خوشگل شدم؟
شی یان اومد نزدیک دور کمرمو گرفت
شی یان:حس نمیکنی خیلی خوشگل شدی؟
کوی:نکنه میترسی پسرا عاشقم بشن؟
شی یان:اگر این اتفاق بیوفته با یه گلوله توی سرشون میرن قبرستون
کوی:انقدر خشن نباش
شی یان:چشم
شی یان:منم اماده بشم بریم
کوی:باشه
شی یان ازم جدا شد لباس پوشید منم ارایشمو کردم
رفتم توی ماشین نشستم که شی یان هم اومد رسیدیم پیاده شدم رفتیم داخل نشستیم که گارسون اومد سفارشا رو بگیره از وقتی که اومده بود چشمش رو سینه های من بود
شی یان داشت چپ چپ نگاه میکرد
گارسون:میتونم سفارشوتونو بگیرم خانم مهترم
کوی:بله لطفا......
گارسون:شما خیلی سلیقه خوبی دارید
داشتم نگاه میکردمش سلیقه چه ربطی داره به غذا؟
کوی:ممنونم
گارسون:شما خیلی جوون میاید چند سالتونه؟
شی یان رو نگاه کردم قرمز شده بود الان میتونستم حس کنم که وسط رستوران دعوا میشه
کوی:من 19 سالمه
گارسون:چقدر جوونید پس حس میکنم ایون داداشتونه
واقعا داشت حالم بهم میخورد
کوی:نه ایشون همسرمن
تا اینو گفتم خودشو جمع کردم
شی یان:از این به بعد میخوای با یکی لاس بزنی ببین شخصی که باهاشه کیه الان اگر زنم نبود دندوناتو تو دهنت خورد میکردم که دیگه از این گوها نخوری
گارسون:بله چشم
دستمو گرفت از رستوران رفتیم بیرون نشستم تو ماشین پاشو گذاشتش رو گاز و با سرعت زیاد رفت
کوی:این چه کاری بود کردی؟
شی یان:داشت باهات لاس میزد
کوی:نه لاس نمیزد فقط داشت سفارشمو میگرفت
دیگه تحمل جر و بحث نداشتم
کوی:بزن کنار میخوام پیاده شم
توی یه کوچه تاریک و رندوم نگه داشت از ماشین پیاده شدم داشتم میرفتم که حس میکردم داره پشتم میاد
شی یان:برگرد تو ماشین کوی
بام مهم نبود به راه خودم ادامه دارم که یهویی دستش رو دور کمرم گذاشت و گذاشت منو رو شونش
کوی:منو بزار زمین(جیغ)
در صندلی عقب رو باز کرد منو انداخت اونجا اومد روم فکمو گرفت
شی یان:میتونی از راه اسون پیش برسم و تو ماشین دربارش حرف بزنیم یا میتونیم برمی خونه و از راه سخت دربارش حرف بزنیم.....
۵.۴k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.