فیک کوک ( اعتماد)ادامه پارت۲۸
از زبان نویسنده
دوتاشون هم قدرت اینکه از هم جدا بشن رو نداشتن یکی در فکر زیاد کردن مدت این آرامش یکی در فکر نگه داشتن این آرامش.. شاید کوتاه اما اونا دل هاشون اینو میخواست و توانایی گفتن نداشتن
تهیونگ که موقع رفتن در رو نیمه باز گذاشت تا اگر دعوایی چیزی شد زود برن داخل با جانگ شین از لایه در شاهد همچین صحنهای بودن دل هر دو واسه این صحنه ضعف میرفت .
بالاخره هر دو رضایت دادن و از هم جدا شدن ا/ت خجالت زده به کاشی ها نگاهش رو داد و گفت : بخاطر همه چیز متاسفم بخاطر من همش با دردسر سر و کار دارین من..
جانگ شین که چسبیده به دره نیمه باز داشت به این دو نفر نگاه میکرد نا خودآگاه تعادلش رو از دست داد و باعث باز شدن در شد ( لعنت بهت پسره مزاحم 🤣💔)
انگار که بازم اون خوی بی رحم و اعصبی جونگ کوک بهش برگشته بود از اتاق زد بیرون
جانگ شین و تهیونگ که به ا/ت خیره بودن
ا/ت هم انگار اون روی تند تیزش رو پیدا کرده بود گفت : چیه چرا اینجوری نگاه میکنید
جانگ شین خندید و گفت : مزاحمتون شدم بخدا وگرنه کاراتون مثبت ۱۸ میشد باید ازم ممنون باشی چون تو فعلا مثبت ۱۶ هستی
تهیونگ هم نتونست خندش رو کنترل کنه با قهقهه خندیدن
انگار همین چند دقیقه پیش نبود که ا/ت پکر و نا امید از دنیا بود.. همونطور که به خنده های اونا نگاه میکرد یاده چند دقیقه پیش افتاد که چه انرژی بهش منتقل شد و چه حسی پیدا کرد
دوتاشون هم قدرت اینکه از هم جدا بشن رو نداشتن یکی در فکر زیاد کردن مدت این آرامش یکی در فکر نگه داشتن این آرامش.. شاید کوتاه اما اونا دل هاشون اینو میخواست و توانایی گفتن نداشتن
تهیونگ که موقع رفتن در رو نیمه باز گذاشت تا اگر دعوایی چیزی شد زود برن داخل با جانگ شین از لایه در شاهد همچین صحنهای بودن دل هر دو واسه این صحنه ضعف میرفت .
بالاخره هر دو رضایت دادن و از هم جدا شدن ا/ت خجالت زده به کاشی ها نگاهش رو داد و گفت : بخاطر همه چیز متاسفم بخاطر من همش با دردسر سر و کار دارین من..
جانگ شین که چسبیده به دره نیمه باز داشت به این دو نفر نگاه میکرد نا خودآگاه تعادلش رو از دست داد و باعث باز شدن در شد ( لعنت بهت پسره مزاحم 🤣💔)
انگار که بازم اون خوی بی رحم و اعصبی جونگ کوک بهش برگشته بود از اتاق زد بیرون
جانگ شین و تهیونگ که به ا/ت خیره بودن
ا/ت هم انگار اون روی تند تیزش رو پیدا کرده بود گفت : چیه چرا اینجوری نگاه میکنید
جانگ شین خندید و گفت : مزاحمتون شدم بخدا وگرنه کاراتون مثبت ۱۸ میشد باید ازم ممنون باشی چون تو فعلا مثبت ۱۶ هستی
تهیونگ هم نتونست خندش رو کنترل کنه با قهقهه خندیدن
انگار همین چند دقیقه پیش نبود که ا/ت پکر و نا امید از دنیا بود.. همونطور که به خنده های اونا نگاه میکرد یاده چند دقیقه پیش افتاد که چه انرژی بهش منتقل شد و چه حسی پیدا کرد
۱۸۱.۹k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.