گرگ سیاه
نمیتونستم نفس بکشم با ی خند شیطانی داشت بهم نزدیک میشود من عقب میرفتم تا پشتم ب دیوار خورد صورتشو نزدیک کرد جوری نفسای گرمش ب صورتم میخورد دوتا دستاشو گذاشت کنار شون هام تا نتونم فرار کنم جولیا ب در مشت میزد و صدا میزد
جولیا:داداش ولش کن خواهش میکنم (با گیر)
ولی کوک اصلا بهش امنیت نمیداد نفسای عصبیش ب
صورتم میخورد
کوک:چرا هیچی نمیگی لال شدی (اخرش پوزخند زد)
ا/ت:م..من.من
کوک:من من نکن حرف (بزن با داد)
از دادش ب خودم لرزیدم بغض گرفتم ولی نمیخواستم اشکامو ببین نمیخوام جلوش ضیف باشم جلوی اشکامو گرفتم
ا/ت:برو کنار
کوک دستشو نزدیک صورت ا/ت کرد ولی ا/ت پسش زد
ا/ت:وقتی بهم دست میزدی احساس میکنم ی هرزم
کوک از حرف ا/ت عصبی شد و بهش ی سیلی زد ک تو پرت شد روی زمین
جولیا:داداش ولش کن خواهش میکنم (با گیر)
ولی کوک اصلا بهش امنیت نمیداد نفسای عصبیش ب
صورتم میخورد
کوک:چرا هیچی نمیگی لال شدی (اخرش پوزخند زد)
ا/ت:م..من.من
کوک:من من نکن حرف (بزن با داد)
از دادش ب خودم لرزیدم بغض گرفتم ولی نمیخواستم اشکامو ببین نمیخوام جلوش ضیف باشم جلوی اشکامو گرفتم
ا/ت:برو کنار
کوک دستشو نزدیک صورت ا/ت کرد ولی ا/ت پسش زد
ا/ت:وقتی بهم دست میزدی احساس میکنم ی هرزم
کوک از حرف ا/ت عصبی شد و بهش ی سیلی زد ک تو پرت شد روی زمین
۶.۰k
۰۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.