به سودای نگاهت قسم

‍ به سودای نگاهت قسم
چه غریبانه
در جنون عشق افتادم
و تو بانسیم
بافصل ها،با باران مرا
با عشق خواندی
و به حرمت نگاهت
قسم خورده بودم
که با شکوفه های احساست
غرق بهار شوم ،تا
ببارمت به اشک شوق غریبانه رهایم کردی .
پاییز بود......
دیدگاه ها (۱)

می توانم از پرواز پرنده ای بنویسمکه پر نکشیدودر دوردستآواز ش...

نزدیک توام ...چون لمس ماه بر مخمل شب،چون خیسی بغضی بر التهاب...

🍂 خدای عزیزم🍃 بابت هدیه ای که هر روز🍂 با عشقت به من می دهی🍃 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط