نام فیک: Love that turned into hate
نام فیک: Love that turned into hate
پارت 1
سلام من شوگاهم و 24 سالمه میخوام داستان زندگیمو تعریف کنم
من حدود شیش سال پیش عاشق یه دختر شدم اسم اون دختر ایل سوک بود
من خیلی دوسش داشتم یعنی عاشقش بودم ولی اون بهم خیانت کرد و رفیقم چانگ بهم خیلی کمک کرد
فلش بک به شیش سال پیش
چانگ: شوگا کجا موندی پسر
شوگا: اینجاهم
چانگ ولی حواست اینجا نیست
شوگا: هعی یعنی چی پس حواسم کجاس
چانگ: پیش دختر رئیس
شوگا: هعی چرتو پرت نگو
چانگ: باشه باشه رفیق عصبی نشو
شوگا: عصبی نشدم
چانگ: ببین دختره داره میاد سمت ما
شوگا: خب که چی
چانگ: هیچی
ایل سوک: سلام
چانگ: سلام
شوگا: عامم سلام
چانگ: شوگا من میرم کار دارم میبینمت
ایل سوک: خوب فک کنم اسمت شوگا باشه
شوگا: اره و شما
ایل سوک: اسم من ایل سوک هس
شوگا: خوشبختم خانوم ایل سوک
ایل سوک: نه بهم نگو خانوم بهم بگو سوک من از کلمه ی خانوم خوشم نمیاد
شوگا: باشه پس سوک
ایل سوک: من باید برم پیش بابام
شوگا: سوک
ایل سوک: بله
شوگا: عامم بازم میای اینجا
ایل سوک: عام اره چطور
شوگا: همینطوری باشه برو فعلا
ایل سوک: فعلا
چانگ: من اومدم
شوگا: کجا رفتی
چانگ: رئیس کارم داشت
شوگا: باشه
چانگ ویو
من میدونستم که شوگا از ایل سوک خوشش اومده ولی خب طوری رفتار میکردم که انگار هیچیو نفهمیدم
منو شوگا کم کم رفتیم باهم بیرون تا خرید کنیم واسه شام
رفتیم به ی مغازه ی پیتزا فروشی و پیتزا سفارش دادیم
شوگا: من میرم دستشویی
چانگ: یه ویام واسم اومده
شوگا: کیه
چانگ: رئیسه
شوگا: توقعه دیگه ای نداشتم حالا چی گفته
چانگ: گفته که سریع برگردیم کارگاه
شوگا: اها پسر پاشو برو پیتزاهازو بگیر اماده شدن
چانگ: اها باشه
شوگا ویو پیتزاهارو برداشتیم و سمت کارگاه رفتیم
شرط 20 تا لایک
پارت 1
سلام من شوگاهم و 24 سالمه میخوام داستان زندگیمو تعریف کنم
من حدود شیش سال پیش عاشق یه دختر شدم اسم اون دختر ایل سوک بود
من خیلی دوسش داشتم یعنی عاشقش بودم ولی اون بهم خیانت کرد و رفیقم چانگ بهم خیلی کمک کرد
فلش بک به شیش سال پیش
چانگ: شوگا کجا موندی پسر
شوگا: اینجاهم
چانگ ولی حواست اینجا نیست
شوگا: هعی یعنی چی پس حواسم کجاس
چانگ: پیش دختر رئیس
شوگا: هعی چرتو پرت نگو
چانگ: باشه باشه رفیق عصبی نشو
شوگا: عصبی نشدم
چانگ: ببین دختره داره میاد سمت ما
شوگا: خب که چی
چانگ: هیچی
ایل سوک: سلام
چانگ: سلام
شوگا: عامم سلام
چانگ: شوگا من میرم کار دارم میبینمت
ایل سوک: خوب فک کنم اسمت شوگا باشه
شوگا: اره و شما
ایل سوک: اسم من ایل سوک هس
شوگا: خوشبختم خانوم ایل سوک
ایل سوک: نه بهم نگو خانوم بهم بگو سوک من از کلمه ی خانوم خوشم نمیاد
شوگا: باشه پس سوک
ایل سوک: من باید برم پیش بابام
شوگا: سوک
ایل سوک: بله
شوگا: عامم بازم میای اینجا
ایل سوک: عام اره چطور
شوگا: همینطوری باشه برو فعلا
ایل سوک: فعلا
چانگ: من اومدم
شوگا: کجا رفتی
چانگ: رئیس کارم داشت
شوگا: باشه
چانگ ویو
من میدونستم که شوگا از ایل سوک خوشش اومده ولی خب طوری رفتار میکردم که انگار هیچیو نفهمیدم
منو شوگا کم کم رفتیم باهم بیرون تا خرید کنیم واسه شام
رفتیم به ی مغازه ی پیتزا فروشی و پیتزا سفارش دادیم
شوگا: من میرم دستشویی
چانگ: یه ویام واسم اومده
شوگا: کیه
چانگ: رئیسه
شوگا: توقعه دیگه ای نداشتم حالا چی گفته
چانگ: گفته که سریع برگردیم کارگاه
شوگا: اها پسر پاشو برو پیتزاهازو بگیر اماده شدن
چانگ: اها باشه
شوگا ویو پیتزاهارو برداشتیم و سمت کارگاه رفتیم
شرط 20 تا لایک
۱۱.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.