فرشته ی نجات »
فرشته ی نجات »
( پارت ۹)
ا.ت ویو :
زنگ خورد . منم داشتم میرفتم به سمت بوفه ی مدرسه تا یه چیزی بخورم یک صدایی از پشتم اومد برگشتم ببینم چیه یهو یه چیزی افتا روی سرم یه چیزی مثل گونی . منو داشتن هول میدادن و من راه میرفتم به سمت جایی که اونا میخواستن برم .
وقتی گفتن که وایسم وایسادم و بعد انداختنم زمین .
از اون دور ها صدای جین هم میشنیدم . و خندم گرفته بود از حرفاش.
جین : هی . یاااا خودم پا دارم .
جین : چه مرگتونهههه .
جین : ببین به صورت ورلد واید هندسام من دست بزنید اااااا .
ا.ت : * خنده ی بلنددد *
وقتی جین هم انداختن زمین .من فهمیدم که جین رو انداختن بقل من چون پودر شدم انقدر سنگین بود .
جین افتا روی من .
جین : آخ . آخ این کدوم بنده خدایی بود من افتادم روش * خنده *
ا.ت : منم . منم پاشو . آخ آخ . * با صدا گرفته که مثلا داره له میشه .*
اونور اونایی که مارو اورده بودن داشتن میمردن از خنده یکیشون گفت .
یکیشون : چقدر خنگین شما دوتا * با خنده *
ا.ت : مرضضض.
که یهو یه صدایی اومد .
... : اینجا چه خبرهه .
....،: همون طور که گفتید اینا رو اوردیم براتون .
گونی ها رو از روی سروون در اوردن و من و جین کاملا موهامون به هم ریخته و شاخ شاخی شده بود .
کار، کاره همون پسره بود که به ما گفته بود شما دوتا تازه واردید .
ا.ت : عه تو همون خره ای ؟
پسره : اسمم فیلیکسه تا حالا کسی جرعت نکرده بود، که به من بگه خر . ببینم نکنه از جونت سیر شدی.؟
ا.ت : خب حالا که من گفتم و جرعت کردم میخوای چی کار کنی مثلا . خیلی گشنمه هنوز از جونم سیر نشدم .
به جین یه نگاه سوسکی انداختم .
و بلههه . جین داشت سعی میکرد طناب رو پاره کنه با
چاقوی توی دستش وقتی باز کرد هنوز داشت تظاحر میکرد که دستش بستست .
جین : فیلیکس میدونستی که من یه شعبده باز خیلی خوبیم ؟
فیلیکس : که چی ؟
جین : خب . اون پرنده ی روی درخت رو میبینی .؟
فیلیکس : خب ؟
جین : میخوام همین الان اون رو برات بکشم از اینجا .
فیلیکس : خب اگه این کار رو بکنی ازادت میکنم .
جین : خب اوکی اول خوب نگاش کن .
فیلیکس برگشت که پرنده هرو نگاه کنه که وقتی داشت نگا میکرد جین من رو بغل کرد و از روی زمین سریع بلند کرد و دویید .
من تمام مدت داشتم میخندیدم .
جین هم داشت میخندید و میدویید که یهو یه پسر اومد و گفت .
پسره : یاااا جین داری چه شکری میخوری ؟
جین همونجورس که داشت فرار میکرد با من گفت :
دارم از دست فیلیکس فرار میکنم .
جین به من گفت : این دوست منه اسمش جیمینه .
ا.ت : اهوم .
جین : من خسته شدم وایساد من رو گزاشت روی زمین دستام رو باز کردو با هم میدوییدیم .
که یهو جیمین هم بهمون اضافه شد.
_______________________
بچه ها چطوره از این فیکه خوشتون میاد ؟
( پارت ۹)
ا.ت ویو :
زنگ خورد . منم داشتم میرفتم به سمت بوفه ی مدرسه تا یه چیزی بخورم یک صدایی از پشتم اومد برگشتم ببینم چیه یهو یه چیزی افتا روی سرم یه چیزی مثل گونی . منو داشتن هول میدادن و من راه میرفتم به سمت جایی که اونا میخواستن برم .
وقتی گفتن که وایسم وایسادم و بعد انداختنم زمین .
از اون دور ها صدای جین هم میشنیدم . و خندم گرفته بود از حرفاش.
جین : هی . یاااا خودم پا دارم .
جین : چه مرگتونهههه .
جین : ببین به صورت ورلد واید هندسام من دست بزنید اااااا .
ا.ت : * خنده ی بلنددد *
وقتی جین هم انداختن زمین .من فهمیدم که جین رو انداختن بقل من چون پودر شدم انقدر سنگین بود .
جین افتا روی من .
جین : آخ . آخ این کدوم بنده خدایی بود من افتادم روش * خنده *
ا.ت : منم . منم پاشو . آخ آخ . * با صدا گرفته که مثلا داره له میشه .*
اونور اونایی که مارو اورده بودن داشتن میمردن از خنده یکیشون گفت .
یکیشون : چقدر خنگین شما دوتا * با خنده *
ا.ت : مرضضض.
که یهو یه صدایی اومد .
... : اینجا چه خبرهه .
....،: همون طور که گفتید اینا رو اوردیم براتون .
گونی ها رو از روی سروون در اوردن و من و جین کاملا موهامون به هم ریخته و شاخ شاخی شده بود .
کار، کاره همون پسره بود که به ما گفته بود شما دوتا تازه واردید .
ا.ت : عه تو همون خره ای ؟
پسره : اسمم فیلیکسه تا حالا کسی جرعت نکرده بود، که به من بگه خر . ببینم نکنه از جونت سیر شدی.؟
ا.ت : خب حالا که من گفتم و جرعت کردم میخوای چی کار کنی مثلا . خیلی گشنمه هنوز از جونم سیر نشدم .
به جین یه نگاه سوسکی انداختم .
و بلههه . جین داشت سعی میکرد طناب رو پاره کنه با
چاقوی توی دستش وقتی باز کرد هنوز داشت تظاحر میکرد که دستش بستست .
جین : فیلیکس میدونستی که من یه شعبده باز خیلی خوبیم ؟
فیلیکس : که چی ؟
جین : خب . اون پرنده ی روی درخت رو میبینی .؟
فیلیکس : خب ؟
جین : میخوام همین الان اون رو برات بکشم از اینجا .
فیلیکس : خب اگه این کار رو بکنی ازادت میکنم .
جین : خب اوکی اول خوب نگاش کن .
فیلیکس برگشت که پرنده هرو نگاه کنه که وقتی داشت نگا میکرد جین من رو بغل کرد و از روی زمین سریع بلند کرد و دویید .
من تمام مدت داشتم میخندیدم .
جین هم داشت میخندید و میدویید که یهو یه پسر اومد و گفت .
پسره : یاااا جین داری چه شکری میخوری ؟
جین همونجورس که داشت فرار میکرد با من گفت :
دارم از دست فیلیکس فرار میکنم .
جین به من گفت : این دوست منه اسمش جیمینه .
ا.ت : اهوم .
جین : من خسته شدم وایساد من رو گزاشت روی زمین دستام رو باز کردو با هم میدوییدیم .
که یهو جیمین هم بهمون اضافه شد.
_______________________
بچه ها چطوره از این فیکه خوشتون میاد ؟
۲.۰k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.