پایان فلش بک
پایان فلش بک
نامجون دستام رو پانسمان کرد
نامجون :بلند شو بریم صبحانه بخوریم و بعدش باید بریم
من:اشه
نامجون :چی شد یه دفعه رام شدی
من:یچی هق
نامجون:هی چرا دوباره داری گریه می کنی
من:من نمیخواستم اونجوری باهات رفتار کنم ولی باید درک کنی که وقتی ما دخترا به اون مشکل هق برخورد میکنیم رفتار مونم عوض میشه
نامجون :هسس باشه باشه اروم باش این مشکل فقط برای تو نیست همه ی دخترا و زنا این مشکل رو دارن چیزی نیست میخوای امروز برات مرخصی بگیرم
من؛:نه میام
نامجون:باشه
بلند شدم و صبحانه خوردم و رفتم حاظر شدم امروز به احتمال زیاد ماموریت جدید داشتیم
نامجون:بهتره جدا بریم چون اینجوری هم کسی شک نمیکنه که ما باهم هستیم
من:قبوله
خب این درخواست خودم بود که کسی نفهمه مخصوصا جک
نامجون ویو
متمعنا یه چیزی جز این که پر. بود بوده رو ازم مخفی میکنه ولی خب بهش حق میدم اون تو خانواده ایی بزرگ شده که هر لحظه ممکن بوده یه نفر از پشت بهش خنجر بزنه و هیچ کس قابل اعتماد نبوده
شرطا بیبیا
لایک 22
کامنت 1
نامجون دستام رو پانسمان کرد
نامجون :بلند شو بریم صبحانه بخوریم و بعدش باید بریم
من:اشه
نامجون :چی شد یه دفعه رام شدی
من:یچی هق
نامجون:هی چرا دوباره داری گریه می کنی
من:من نمیخواستم اونجوری باهات رفتار کنم ولی باید درک کنی که وقتی ما دخترا به اون مشکل هق برخورد میکنیم رفتار مونم عوض میشه
نامجون :هسس باشه باشه اروم باش این مشکل فقط برای تو نیست همه ی دخترا و زنا این مشکل رو دارن چیزی نیست میخوای امروز برات مرخصی بگیرم
من؛:نه میام
نامجون:باشه
بلند شدم و صبحانه خوردم و رفتم حاظر شدم امروز به احتمال زیاد ماموریت جدید داشتیم
نامجون:بهتره جدا بریم چون اینجوری هم کسی شک نمیکنه که ما باهم هستیم
من:قبوله
خب این درخواست خودم بود که کسی نفهمه مخصوصا جک
نامجون ویو
متمعنا یه چیزی جز این که پر. بود بوده رو ازم مخفی میکنه ولی خب بهش حق میدم اون تو خانواده ایی بزرگ شده که هر لحظه ممکن بوده یه نفر از پشت بهش خنجر بزنه و هیچ کس قابل اعتماد نبوده
شرطا بیبیا
لایک 22
کامنت 1
۲۰.۲k
۱۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.