فیک: black fate
فیک: black fate
پارت26
ویو فلیکس~~~~
=گوشیشو از تو جیبش در اورد له جویال پیام داد/
+جویال شروع کنید
-چشم ارباب
+صدای از اون دختر در بیاید میکشمت
-چشم ارباب..فقط الان تیر اندازی رو شروع کنید
+جویاللللل...وقتی خواستید بیهوشش کنقد یادتون نره قبل بیرون رفتن و من زخمی کنید
-چشم
=گوشیشو خاموش کرد گذاشت تو جیبش همونطور که به دختر نگا میکرد و پوزخندی زد لب زد
فلیکس: فقط,۵ دقیقه
هیون: چیزی گفتی...
=نگاهی به پسر کرد..
فلیکس: ۵ دقیقه دیگه شروع میکنن
هیون: خوبه...دیگه قرار بود کسی رو زخمی نکنید
=خیلی,خون سرد
فلیکس: چرا...میکنن
=چشاشو گرد کرد
هیون: ت قول دادی...
فلیکس: اسکللللل ...خودمو...ما دشمنیم بعد شک میکننن
هیون: ااااا...راس میگی...عجب هوشی داری...
=همه مشغول خوشی بودن...که ناگهان تمام برقا رفت ...
انیش:....چیشد....برقا کجاس...
سوهو: ببخشید...الان درستش میکنیم...
=توی همین لحظه...پد الکلی رو روی دهن دختر گذاشت هی تقلا میکرد ولی صداش شنیده نمیشد...از حال رفت و پسر براید استایل بغل کرد
لینو: عموو..چه اتفاقی افتاده..
=و اولین شلیک که به دست فلیکس خورد
اونهی: برید زیر میزا...لطفا...تا کسب اسیب نبینه...
فلیکس:...اححح...لعنتیه...حرومزاده....
سوهو: اقای...لی...لطفا پناه بگیرید
=بعد اینکه انیش,و بردن بیرون...۱۰ ثانیه لازم بود تا تیر اندازی هوایی شروع بشه...
ای ان:...انیش...انیشششششش....
مینا:....انیششش....دخترم....
=چندتا جیغ بعد ۱۵ ثانیه...همه چی اروم شد و حتا برقا اومد و ۲۰ تا بادیگارد وارو محوطه شدن...
مینا:....انیششش....انیشممممم...کجاس...
سوهو: مهمونا...کسی اسیب ندیده...او اقای...لی شما حالتون خوبه...
فلیکس:...خوبم....فقط بازومه...
سوهو: ازتون...معذرت میخوام...
ته یانگ: او اقای یانگ...مهم نیس...همه چیز و خوبه...فلیکسم..قویع...مهم اینه که کس دیگه اسیب ندیده
یوری: بازم....نهایتا...معذرت میخوام...
=پسر که از ته دل قهقه میزد
فلیکس: اقای یانگ دخترتون....نیس...
سوهو:.چیشده....
=پسر که از پریشونی...عصبانیت...داشت عقلشو از دست میداد داد زد
لینو: انیششششششممممم....نیسسسس.....اون حرومی هااا
اونهی: اروم باس...پسرم...وایسا...شاید جایی پنهاه...برده...
=پسر که,نفس زنان...اومد...به حرف اومده
یونجون: نیس...هیجاااا...نیس...هیچ حرمی هم بیرون...نیس....
یوری: مهمونای...عزیز خیلی ممنونم که اومدید و متاسفم...که این اتفاق افتاد....
پیلسونگ: اقای یانگ این طبیعیه...اشتباه شما نیس...
یوری: ممنونم اقای سئو
لیدون: یوری بهتره مهمونا...برن....چندتا بادیگارد و مجهز با خلنواده ی لی بفرس
یوری: اوکی...
=خانواده لی خداحافظی کردن همه رفتن مینا که داد میزد
لینو: تیم و اما ه میکرد همه مشغول بودن...
ادامه دارد.
حمایتتتت
پارت26
ویو فلیکس~~~~
=گوشیشو از تو جیبش در اورد له جویال پیام داد/
+جویال شروع کنید
-چشم ارباب
+صدای از اون دختر در بیاید میکشمت
-چشم ارباب..فقط الان تیر اندازی رو شروع کنید
+جویاللللل...وقتی خواستید بیهوشش کنقد یادتون نره قبل بیرون رفتن و من زخمی کنید
-چشم
=گوشیشو خاموش کرد گذاشت تو جیبش همونطور که به دختر نگا میکرد و پوزخندی زد لب زد
فلیکس: فقط,۵ دقیقه
هیون: چیزی گفتی...
=نگاهی به پسر کرد..
فلیکس: ۵ دقیقه دیگه شروع میکنن
هیون: خوبه...دیگه قرار بود کسی رو زخمی نکنید
=خیلی,خون سرد
فلیکس: چرا...میکنن
=چشاشو گرد کرد
هیون: ت قول دادی...
فلیکس: اسکللللل ...خودمو...ما دشمنیم بعد شک میکننن
هیون: ااااا...راس میگی...عجب هوشی داری...
=همه مشغول خوشی بودن...که ناگهان تمام برقا رفت ...
انیش:....چیشد....برقا کجاس...
سوهو: ببخشید...الان درستش میکنیم...
=توی همین لحظه...پد الکلی رو روی دهن دختر گذاشت هی تقلا میکرد ولی صداش شنیده نمیشد...از حال رفت و پسر براید استایل بغل کرد
لینو: عموو..چه اتفاقی افتاده..
=و اولین شلیک که به دست فلیکس خورد
اونهی: برید زیر میزا...لطفا...تا کسب اسیب نبینه...
فلیکس:...اححح...لعنتیه...حرومزاده....
سوهو: اقای...لی...لطفا پناه بگیرید
=بعد اینکه انیش,و بردن بیرون...۱۰ ثانیه لازم بود تا تیر اندازی هوایی شروع بشه...
ای ان:...انیش...انیشششششش....
مینا:....انیششش....دخترم....
=چندتا جیغ بعد ۱۵ ثانیه...همه چی اروم شد و حتا برقا اومد و ۲۰ تا بادیگارد وارو محوطه شدن...
مینا:....انیششش....انیشممممم...کجاس...
سوهو: مهمونا...کسی اسیب ندیده...او اقای...لی شما حالتون خوبه...
فلیکس:...خوبم....فقط بازومه...
سوهو: ازتون...معذرت میخوام...
ته یانگ: او اقای یانگ...مهم نیس...همه چیز و خوبه...فلیکسم..قویع...مهم اینه که کس دیگه اسیب ندیده
یوری: بازم....نهایتا...معذرت میخوام...
=پسر که از ته دل قهقه میزد
فلیکس: اقای یانگ دخترتون....نیس...
سوهو:.چیشده....
=پسر که از پریشونی...عصبانیت...داشت عقلشو از دست میداد داد زد
لینو: انیششششششممممم....نیسسسس.....اون حرومی هااا
اونهی: اروم باس...پسرم...وایسا...شاید جایی پنهاه...برده...
=پسر که,نفس زنان...اومد...به حرف اومده
یونجون: نیس...هیجاااا...نیس...هیچ حرمی هم بیرون...نیس....
یوری: مهمونای...عزیز خیلی ممنونم که اومدید و متاسفم...که این اتفاق افتاد....
پیلسونگ: اقای یانگ این طبیعیه...اشتباه شما نیس...
یوری: ممنونم اقای سئو
لیدون: یوری بهتره مهمونا...برن....چندتا بادیگارد و مجهز با خلنواده ی لی بفرس
یوری: اوکی...
=خانواده لی خداحافظی کردن همه رفتن مینا که داد میزد
لینو: تیم و اما ه میکرد همه مشغول بودن...
ادامه دارد.
حمایتتتت
۲.۲k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.