² پارتی: نام:"آدم هایه غریبه,با خاطرات مشترک"
#درخواستیـــ
part ²*اخر
*****
دیگه تموم شد...
حداقل ...
قراره اون آرمشو الان حس کنم...
(یکی اع رفیقاش):بیا پایین!
"+:حالم از همتون بهم میخوره!
از اینکه فقط وقتایی که ناراحتین یاد من میوفتین!
از اینکه موقع خوشحالیاتون گم و گور میشید و غیبتون میزنه! بعد ک تموم شد یاد من میوفتین و بهم میگین بی معرفت!
از اینکه هروقت نیازتون داشتم نبودین!
از اینکه وقتایی که از شدت عصبانیت دستام میلرزید اما هیچکدومتون نبودین!
الان دیگه خودم تنهایی میتونم حال خودمو خوب کنم، پس لطفا شرتونو کم کنید"
بعد برايه بار آخر ب منظره نگاه کرد...
دریغ از پسرکی با چشماییه عسلی...
"+:واضحه ک تعجب میکنین...
چون میگین دلیلم واسه خودکشی چیه من ک همیشه خوب بودم...حالا میدونین چرا؟
چون من همیشه خندیدم : )"
بعد خودشو از ساختمون پرت کرد....
چند ثانیه بعد جسد بیرون و خونین اون دختر روی زمین سرد وخیس بود...
_³ آوریل ²⁰²³"
_:نه...امکان ندارههه...چرا الان باید بفهمم ک عاشقشم....لعنتی....من عاشقت بودم دختر...چرا باید از این دفترچه خاطرات فاکی بفهمم ک قلبه منم واست میتپه...."وقتی داغونی فقط ی نفر میتونه آرومت کنه اونم همونیه کِ داغونت کرده.¡"
کاش بودی و میدیدی ک پارک جیمین هم عاشقته...
از اول هم عاشقت بودم ولی انکار میکردم...
حسمو تو خودم خفه کردم...
"دیدی بعضیا اینقدر خوبن که
میخوای هر لحظه ی زندگیت
پر شه از وجودشون ؟!
بودنش اینقدر شیرین و قشنگه
که نمیخوای
هیچوقت دور شن ازت ..
جای جای قلبتو تصرف میکنن و
میشن خودِ قلبت ...
اینقدر کنارشون حالت خوبه
که اگه نباشن حس میکنی دیگه
هیچی حال نمیده ...
تو دقیقا همون بعضی های زندگی منی..!
همون یه نفری که هیچ کسی
نمیتونه قبل و بعدش رو پُر کنه...چِ حیف ک بعدت اینو فهمیدم...*گریه"
پسرک دستی ب سنگ کشید و بعد از آرامگاه بیرون اومد...
مقصدش اون دنیا بود....
******
نظر؟🐰
خدایی دارم ابن همه پارت میزارم از همه چی پس نطر بده دیگ؟🐥
part ²*اخر
*****
دیگه تموم شد...
حداقل ...
قراره اون آرمشو الان حس کنم...
(یکی اع رفیقاش):بیا پایین!
"+:حالم از همتون بهم میخوره!
از اینکه فقط وقتایی که ناراحتین یاد من میوفتین!
از اینکه موقع خوشحالیاتون گم و گور میشید و غیبتون میزنه! بعد ک تموم شد یاد من میوفتین و بهم میگین بی معرفت!
از اینکه هروقت نیازتون داشتم نبودین!
از اینکه وقتایی که از شدت عصبانیت دستام میلرزید اما هیچکدومتون نبودین!
الان دیگه خودم تنهایی میتونم حال خودمو خوب کنم، پس لطفا شرتونو کم کنید"
بعد برايه بار آخر ب منظره نگاه کرد...
دریغ از پسرکی با چشماییه عسلی...
"+:واضحه ک تعجب میکنین...
چون میگین دلیلم واسه خودکشی چیه من ک همیشه خوب بودم...حالا میدونین چرا؟
چون من همیشه خندیدم : )"
بعد خودشو از ساختمون پرت کرد....
چند ثانیه بعد جسد بیرون و خونین اون دختر روی زمین سرد وخیس بود...
_³ آوریل ²⁰²³"
_:نه...امکان ندارههه...چرا الان باید بفهمم ک عاشقشم....لعنتی....من عاشقت بودم دختر...چرا باید از این دفترچه خاطرات فاکی بفهمم ک قلبه منم واست میتپه...."وقتی داغونی فقط ی نفر میتونه آرومت کنه اونم همونیه کِ داغونت کرده.¡"
کاش بودی و میدیدی ک پارک جیمین هم عاشقته...
از اول هم عاشقت بودم ولی انکار میکردم...
حسمو تو خودم خفه کردم...
"دیدی بعضیا اینقدر خوبن که
میخوای هر لحظه ی زندگیت
پر شه از وجودشون ؟!
بودنش اینقدر شیرین و قشنگه
که نمیخوای
هیچوقت دور شن ازت ..
جای جای قلبتو تصرف میکنن و
میشن خودِ قلبت ...
اینقدر کنارشون حالت خوبه
که اگه نباشن حس میکنی دیگه
هیچی حال نمیده ...
تو دقیقا همون بعضی های زندگی منی..!
همون یه نفری که هیچ کسی
نمیتونه قبل و بعدش رو پُر کنه...چِ حیف ک بعدت اینو فهمیدم...*گریه"
پسرک دستی ب سنگ کشید و بعد از آرامگاه بیرون اومد...
مقصدش اون دنیا بود....
******
نظر؟🐰
خدایی دارم ابن همه پارت میزارم از همه چی پس نطر بده دیگ؟🐥
۳۲.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.