pov:...اگه با تئو دعوا کنی
★وقتی با تئو دعوات میشه...★
(تو میخواستی بری بار تولد دوستت اما تئو اجازه نمیداد و...) ا/ت:«تئوووو! واقعا نمیزاری برم بار؟! لطفاااا...اخه تولد دوستمه اونجا دعوتم کرده نرم ناراحت میشه! تئو:«من دارم بهت میگم نرو پس...تو هم نمیری...همینجا تو بغلم بمون و بزار بغلت کنم...» (ا/ت هم عصبانی شد و بغل تئو رو پس زد و رفت توی اتاقش و در رو محکم بست) (تئو تعجب کرد چون هیچوقت همچنین رفتاری از ا/ت ندیده بود به هرحال رفت و در رو باز کرد و گفت) «که برای من لجبازی میکنی؟! هوم؟! تو متعلق به منی و اجازه نمیدم بری توی مکانی که پر از کسایی هست که ممکنه دوست دخترم رو از من بگیرن! حالا هم...باهم بریم بیرون سوییتی؟😉» (ا/ت هم خر شد و با تئو رفت بیرون و باهم رفتن خرید و...)
امیدوارم خوشتون اومده باشه😉💚 ماچ به کلتون♥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
(تو میخواستی بری بار تولد دوستت اما تئو اجازه نمیداد و...) ا/ت:«تئوووو! واقعا نمیزاری برم بار؟! لطفاااا...اخه تولد دوستمه اونجا دعوتم کرده نرم ناراحت میشه! تئو:«من دارم بهت میگم نرو پس...تو هم نمیری...همینجا تو بغلم بمون و بزار بغلت کنم...» (ا/ت هم عصبانی شد و بغل تئو رو پس زد و رفت توی اتاقش و در رو محکم بست) (تئو تعجب کرد چون هیچوقت همچنین رفتاری از ا/ت ندیده بود به هرحال رفت و در رو باز کرد و گفت) «که برای من لجبازی میکنی؟! هوم؟! تو متعلق به منی و اجازه نمیدم بری توی مکانی که پر از کسایی هست که ممکنه دوست دخترم رو از من بگیرن! حالا هم...باهم بریم بیرون سوییتی؟😉» (ا/ت هم خر شد و با تئو رفت بیرون و باهم رفتن خرید و...)
امیدوارم خوشتون اومده باشه😉💚 ماچ به کلتون♥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
۱۵.۶k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.