black flower
part³
بعد از کلی فکر کردن روی تخت دراز کشیدم و تخت خوابیدم این ۲ روز مثل ابر زودگذر بود و منم فردا صبح باید میرفتم لس انجلس کالیفرنیا و کلی پرونده دستم بود درسته من مافیام ولی برای رطبه ۱ اینا زیاد نیست خلاصه تا ساعت ۵ صبح کار کردم و بعدشم پرواز بود و فرودگاه منتظر موندن برای رفتن خیلی برای من سخت بود کلا از اون همه نفر دستیار که داشتم یه منیجر و اومده بود فرودگاه ای خاک تو سرشون ولی کم کم همه اومدن
همه:ببخشید دیر کردیم رئیس
یونا:سلام به همه چرا اینقدر دیر کردین"خنده"
مینو:خانم هان امروز خیلی زود اومدین
سولا:وای خانم مین نجاتم بده عاشق شدم رفت دیشب تو بار یه مرد جذاب بهم شماره داد حالا شما به عشق در نگاه اول اعتقاد دارین
یونا:نمیدونم اینشالله خوشحال باشی با اون نفر
مین هو:شما چی قربان
کوک:به عشق در نگاه اول نه ولی به یک حرکت اشتباه و افتادن از چشم مردم اره"سرد-سر تو گوشی"
مینو:چه سس ماستی قربان یه سوال کیا دیگه میان
کوک:کیم تهیونگ و پارک جیمین و جئون جیا و اون هرزه چوی میا شماهم باید یه نفرو میاوردین
مینو:من هیچکس رو نیاوردم
سولا و مین هو:ماهم
یونا:من به خواهرم گفتم ببین الان میاد راسته سکته میکنه "خنده"
یورا:سلام......من برم بمیرم"از حال رفت"
یونا:یورا یورا بلند شو "خنده"
جیا:سلام به همه داداش گلم"پرید بغلش "
کوک:خواهر کمرم درد گرفت
یونا:یورا یورا"ترس"
یورا:پخخخخخخخخخخخخخخخخخ"خنده"
یونا:نکن ترسیدم"خنده"حالا بلندشو پر رو
کوک:خب کسایی که اومدن رو به ترتیب میخونم پس همه سر جاشون وایسن
سئو مینو
لی مین هو
یو سولا
سولا و مین هو و مینو:بله قربان
کوک:هان یونا
هان یورا
جئون جیا
یونا:هستیم
کوک:کیم تهیونگ
پارک جیمین
جیمین:سلام "خنده"
ته:من امده ام وای وای من امده ام"خنده"
کوک:و در اخر چوی میا"سرد"
میا:داداشییییییییی
کوک:برای بار هزارم من برادرت نیستم و به اصرار اون احمق اوردمت"داد"
م.ن.کوک:دخترم میا به حرف اون گوش نکن خب مراقب خودت باش
پ.کوک:جیا عزیزم میا پرانسسم مراقب خودتون باشین
جیا:من بچه نیستم
میا:باشه"لوس"
م.یونا:یونا دخترم حواست به خواهرت باشه ها اون یه معلمه و برای ما مهمه
پ.یونا:درسته حداقل اون یه شغل درست درمون و یه عالمه خواستگار داره
یونا:حتما مامان........بابا خودت داری با کلماتت میگی از من راضی نیستی
پ.یونا:نه نیستم این چه شغل و چه رفتاریه تو داری "داد"
یونا:فقط نمیخوام هیچی بشنوم خداحافظ"بغض"
پ.کوک:جناب هان هرچی نباشه اونم دخترتونه
پ.یونا:جناب جئون شماهم به پسرتون اهمیت نمیدین
پ.کوک:ما اهمیت میدیم اون احساس میکنه مادرشو مادر ناتنیش کشته ولی در اشتباهه
و.یونا:ما از شغلش راضی نیستیم اون یه شغل مسخره داره و با اخلاقش هیچکس نمیخوادش
کوک:
بعد از کلی فکر کردن روی تخت دراز کشیدم و تخت خوابیدم این ۲ روز مثل ابر زودگذر بود و منم فردا صبح باید میرفتم لس انجلس کالیفرنیا و کلی پرونده دستم بود درسته من مافیام ولی برای رطبه ۱ اینا زیاد نیست خلاصه تا ساعت ۵ صبح کار کردم و بعدشم پرواز بود و فرودگاه منتظر موندن برای رفتن خیلی برای من سخت بود کلا از اون همه نفر دستیار که داشتم یه منیجر و اومده بود فرودگاه ای خاک تو سرشون ولی کم کم همه اومدن
همه:ببخشید دیر کردیم رئیس
یونا:سلام به همه چرا اینقدر دیر کردین"خنده"
مینو:خانم هان امروز خیلی زود اومدین
سولا:وای خانم مین نجاتم بده عاشق شدم رفت دیشب تو بار یه مرد جذاب بهم شماره داد حالا شما به عشق در نگاه اول اعتقاد دارین
یونا:نمیدونم اینشالله خوشحال باشی با اون نفر
مین هو:شما چی قربان
کوک:به عشق در نگاه اول نه ولی به یک حرکت اشتباه و افتادن از چشم مردم اره"سرد-سر تو گوشی"
مینو:چه سس ماستی قربان یه سوال کیا دیگه میان
کوک:کیم تهیونگ و پارک جیمین و جئون جیا و اون هرزه چوی میا شماهم باید یه نفرو میاوردین
مینو:من هیچکس رو نیاوردم
سولا و مین هو:ماهم
یونا:من به خواهرم گفتم ببین الان میاد راسته سکته میکنه "خنده"
یورا:سلام......من برم بمیرم"از حال رفت"
یونا:یورا یورا بلند شو "خنده"
جیا:سلام به همه داداش گلم"پرید بغلش "
کوک:خواهر کمرم درد گرفت
یونا:یورا یورا"ترس"
یورا:پخخخخخخخخخخخخخخخخخ"خنده"
یونا:نکن ترسیدم"خنده"حالا بلندشو پر رو
کوک:خب کسایی که اومدن رو به ترتیب میخونم پس همه سر جاشون وایسن
سئو مینو
لی مین هو
یو سولا
سولا و مین هو و مینو:بله قربان
کوک:هان یونا
هان یورا
جئون جیا
یونا:هستیم
کوک:کیم تهیونگ
پارک جیمین
جیمین:سلام "خنده"
ته:من امده ام وای وای من امده ام"خنده"
کوک:و در اخر چوی میا"سرد"
میا:داداشییییییییی
کوک:برای بار هزارم من برادرت نیستم و به اصرار اون احمق اوردمت"داد"
م.ن.کوک:دخترم میا به حرف اون گوش نکن خب مراقب خودت باش
پ.کوک:جیا عزیزم میا پرانسسم مراقب خودتون باشین
جیا:من بچه نیستم
میا:باشه"لوس"
م.یونا:یونا دخترم حواست به خواهرت باشه ها اون یه معلمه و برای ما مهمه
پ.یونا:درسته حداقل اون یه شغل درست درمون و یه عالمه خواستگار داره
یونا:حتما مامان........بابا خودت داری با کلماتت میگی از من راضی نیستی
پ.یونا:نه نیستم این چه شغل و چه رفتاریه تو داری "داد"
یونا:فقط نمیخوام هیچی بشنوم خداحافظ"بغض"
پ.کوک:جناب هان هرچی نباشه اونم دخترتونه
پ.یونا:جناب جئون شماهم به پسرتون اهمیت نمیدین
پ.کوک:ما اهمیت میدیم اون احساس میکنه مادرشو مادر ناتنیش کشته ولی در اشتباهه
و.یونا:ما از شغلش راضی نیستیم اون یه شغل مسخره داره و با اخلاقش هیچکس نمیخوادش
کوک:
۵.۰k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.