اونی چان/پارت 6
پارت 6
از زبان دازای
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
به کو نگاه کردم.ساکت بود و داشت به فرش نگاه میکرد.از وقتی اومده بودیم خونه ساکت شده بود.
-کو خوبی؟
+هان؟
-میگم خوبی؟
+اهان اره اره
-...
+خب یذره این موضوع جنگه نگرانم کرده
-جنگه؟
+همون جنگ با مافیا.اگه..اگه تو یا اتسوشی بمیرین چی اونوقت من دوباره تنها میشم.یا بد...بدتر اگ من..من بمیرم چی؟
سرشو با دستاش گرفت.
+منمیترسم.خیلی میترسم دازای.از تنها شدن میترسم.از جنگ میترسم.از مافیا میترسم.
رفتم کنارش و محکم بغلش کردم
+چی..چی کار میکنی؟
-گفتی میترسم.منم بغلت کردم
+خیلی احمقی
-اره
+من همین احمق بودنتو دوس دارم
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 6
گومن اگ بدشد(┬┬﹏┬┬)
از زبان دازای
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
به کو نگاه کردم.ساکت بود و داشت به فرش نگاه میکرد.از وقتی اومده بودیم خونه ساکت شده بود.
-کو خوبی؟
+هان؟
-میگم خوبی؟
+اهان اره اره
-...
+خب یذره این موضوع جنگه نگرانم کرده
-جنگه؟
+همون جنگ با مافیا.اگه..اگه تو یا اتسوشی بمیرین چی اونوقت من دوباره تنها میشم.یا بد...بدتر اگ من..من بمیرم چی؟
سرشو با دستاش گرفت.
+منمیترسم.خیلی میترسم دازای.از تنها شدن میترسم.از جنگ میترسم.از مافیا میترسم.
رفتم کنارش و محکم بغلش کردم
+چی..چی کار میکنی؟
-گفتی میترسم.منم بغلت کردم
+خیلی احمقی
-اره
+من همین احمق بودنتو دوس دارم
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 6
گومن اگ بدشد(┬┬﹏┬┬)
۱.۹k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.