تبهکار فریبنده
فلش بک صبح روز بعد:
تهیونگ داشت کارت شناساییی جعلی منو چک می کرد و کوک هم تفنگ بر میداشت و غیر از اون داشت همراهش صبحونه اماده میکرد و من هم داشتم لباسایی که کوک برام اماده کرده بود رو می پوشیدم که تهیونگ وارد اتاق شد
_هنوز مطمئنی که می خوای بری هنوز دیر نشده می تونم جایگزین برات پیدا کنم
+نه مطمئنم می خوام برم
_باشه، میای بریم پایین
+باشه
دوباره همون احساستش که نمیدونم به خاطر ترسش یا ترحمش بهمم ، اروم دستم گرفت با هم رفتیم پایین کوک با یه لبخند داشت نگام می کرد
فلش بک داخل ماشین :
+پس من رفتم
÷موفق باشی
+ممنون ، خداحافظ
_صبر کن
اروم دستم گرفت برای اولین بار توی چشماش ترس دیدم برام عجیب بود و این برای تهیونگی که همیشه توی چشماش خون سردی بود باعث ترس منم شد اروم قفل دستش رو باز کرد و دست منو ازاد کرد و من رفتم بیرون دم در خونه رفتم و یک نفس عمیق کشیدم زنگ در زدم
تهیونگ داشت کارت شناساییی جعلی منو چک می کرد و کوک هم تفنگ بر میداشت و غیر از اون داشت همراهش صبحونه اماده میکرد و من هم داشتم لباسایی که کوک برام اماده کرده بود رو می پوشیدم که تهیونگ وارد اتاق شد
_هنوز مطمئنی که می خوای بری هنوز دیر نشده می تونم جایگزین برات پیدا کنم
+نه مطمئنم می خوام برم
_باشه، میای بریم پایین
+باشه
دوباره همون احساستش که نمیدونم به خاطر ترسش یا ترحمش بهمم ، اروم دستم گرفت با هم رفتیم پایین کوک با یه لبخند داشت نگام می کرد
فلش بک داخل ماشین :
+پس من رفتم
÷موفق باشی
+ممنون ، خداحافظ
_صبر کن
اروم دستم گرفت برای اولین بار توی چشماش ترس دیدم برام عجیب بود و این برای تهیونگی که همیشه توی چشماش خون سردی بود باعث ترس منم شد اروم قفل دستش رو باز کرد و دست منو ازاد کرد و من رفتم بیرون دم در خونه رفتم و یک نفس عمیق کشیدم زنگ در زدم
۵.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.