my crazy love p:6
ویو کوک
دعوت شده بودیم خانه ی آقای کیم امروز فقط چند تا پرونده رو اوکی کردم پس زیاد خسته نبودم .
یه لباس ساده و شیک پوشیدم راه افتادم سمت عمارت .
ویو داخل عمارت
جونگ کوک در میزنه ماریا باز میکنه
ماریا :خوش آمدید آقا لطفاً از این طرف همه توی سالن هستن رفتم تو سالن پیش بقیه که ماریا سر خم کرد و رفت به سمت آشپز خانه .
+سلام به همگی
جین : خوش آمدی پسرم
+مرسی جناب کیم
جین : راحت باش بگو عمو
+ چشم حتماً.
سلام پدر (کوک مادرشو از دست داده دشمنشون ۲ماه پیش کشتش )
ذهن کوک : همه بودن ولی لیسا نبود
نامجون: لیسا کو پس
جیسو (مادر لیسا ) : الاناس که برسه
جین : فکر کنم یه بیمار اورژانسی داشته به احتمال زیاد.
ویو لیسا
اوف دیر کردم این ترافیک چی بود دیگه
بلاخره از اون ترافیک در آمدم ساعت ۸:۰۵ دقیقه بود اوف ۳۵ دقیقه دیر کردم .
رسیدم جلوی در که نگهبان گفت شما
+منم میشه در رو باز کنی
نگهبان : چشم خانم آلان باز میکنم
درو باز کرد رفتم تو عمارت
که ماریا پالتوم رو گرفت و گفت:توی سالن منتظر شما هستن .
+ باشه ماریا مرسی
رفتم توی سالن که همه بودم برای احترام تعضیم کردم
+ ببخشید برای تخیرم بیمار اورژانسی داشتم
جین : اشکال ندارد بیا بشین
کوکم اونجا بود خوشتیپ شده بود اما من کلا از مردا خوشم نمیاد.
ماریا: آقا شام حاضر
جین : باشه ماریا الان میایم
جیسو :بریم سر میز
داشتیم شام میخوردیم که پدرم گفت
جین : منو نامجون شی برای شکست دادن یکی از دشمنامون باهم همکاری میکنیم .
+پدر امروز من توی ماشینم یه نامه دیدم میشه بعد از شام اون رو چک کنید .
جین : باشه دخترم ........... بچه ها شما باید برای دو سال ازدواج توافقی کنید بعد جدا شید .
اینو پدرم گفت غذا پرید تو گلوم یه سرفه ی ریز کردم
که مامانم گفت آب بخور
+بابا داری شوخی میکنین دیگه نه .
جین : نه شوخی ندارم کاملا جدیم
_پدر میشه یه توضیحی بدی چون من واقعا درک نمیکنم
که منو کوک بهم نگاه کردیم بعد به باباهامون
نامجون : کوک مگه تو نمی خواستی قاتل مادرتو بگیری بفرما و لیسا این آقا باعث مرگ خیلیا شده و دو بار انبارتون رو خالی کرده و جنس ها رو دزدیده.
+_باهم : حالا حتمی باید ازدواج کنیم
جین : فقط دوسال توافقی هستش نظرتون .
_باشه فقط برای مامان
+چشم پدر هر چی شما بگید
شام رو خوردیم نشستیم و بعد نیم ساعت من و کوک و پدرش رفتیم خانه هامون .
دعوت شده بودیم خانه ی آقای کیم امروز فقط چند تا پرونده رو اوکی کردم پس زیاد خسته نبودم .
یه لباس ساده و شیک پوشیدم راه افتادم سمت عمارت .
ویو داخل عمارت
جونگ کوک در میزنه ماریا باز میکنه
ماریا :خوش آمدید آقا لطفاً از این طرف همه توی سالن هستن رفتم تو سالن پیش بقیه که ماریا سر خم کرد و رفت به سمت آشپز خانه .
+سلام به همگی
جین : خوش آمدی پسرم
+مرسی جناب کیم
جین : راحت باش بگو عمو
+ چشم حتماً.
سلام پدر (کوک مادرشو از دست داده دشمنشون ۲ماه پیش کشتش )
ذهن کوک : همه بودن ولی لیسا نبود
نامجون: لیسا کو پس
جیسو (مادر لیسا ) : الاناس که برسه
جین : فکر کنم یه بیمار اورژانسی داشته به احتمال زیاد.
ویو لیسا
اوف دیر کردم این ترافیک چی بود دیگه
بلاخره از اون ترافیک در آمدم ساعت ۸:۰۵ دقیقه بود اوف ۳۵ دقیقه دیر کردم .
رسیدم جلوی در که نگهبان گفت شما
+منم میشه در رو باز کنی
نگهبان : چشم خانم آلان باز میکنم
درو باز کرد رفتم تو عمارت
که ماریا پالتوم رو گرفت و گفت:توی سالن منتظر شما هستن .
+ باشه ماریا مرسی
رفتم توی سالن که همه بودم برای احترام تعضیم کردم
+ ببخشید برای تخیرم بیمار اورژانسی داشتم
جین : اشکال ندارد بیا بشین
کوکم اونجا بود خوشتیپ شده بود اما من کلا از مردا خوشم نمیاد.
ماریا: آقا شام حاضر
جین : باشه ماریا الان میایم
جیسو :بریم سر میز
داشتیم شام میخوردیم که پدرم گفت
جین : منو نامجون شی برای شکست دادن یکی از دشمنامون باهم همکاری میکنیم .
+پدر امروز من توی ماشینم یه نامه دیدم میشه بعد از شام اون رو چک کنید .
جین : باشه دخترم ........... بچه ها شما باید برای دو سال ازدواج توافقی کنید بعد جدا شید .
اینو پدرم گفت غذا پرید تو گلوم یه سرفه ی ریز کردم
که مامانم گفت آب بخور
+بابا داری شوخی میکنین دیگه نه .
جین : نه شوخی ندارم کاملا جدیم
_پدر میشه یه توضیحی بدی چون من واقعا درک نمیکنم
که منو کوک بهم نگاه کردیم بعد به باباهامون
نامجون : کوک مگه تو نمی خواستی قاتل مادرتو بگیری بفرما و لیسا این آقا باعث مرگ خیلیا شده و دو بار انبارتون رو خالی کرده و جنس ها رو دزدیده.
+_باهم : حالا حتمی باید ازدواج کنیم
جین : فقط دوسال توافقی هستش نظرتون .
_باشه فقط برای مامان
+چشم پدر هر چی شما بگید
شام رو خوردیم نشستیم و بعد نیم ساعت من و کوک و پدرش رفتیم خانه هامون .
۱.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.