💗من رو ددی صدا کن💗💗پارت ۴💗
ویو ا/ت:
(خونه ی تهیونگ خیلی تمیز بود.رفتم روی مبل نشستم و برام شیرینی اورد و رفت که قاشق چنگال بیاره که چنگال محکم رفت تو دیتش و خون اومد و من دویدم سمتش)
ا/ت:خوبی آقای تهیونگ
تهیونگ:آره...آخخخ
(یک چسب زخم اوردم)
ا/ت:واییا الان درستش می کنم.
تهیونگ:مرسی...آخخخ
ویو تهیونگ:
(اون لحظه وقتی خون خودم رو دیدم وسوسه شدم که بمکمش(منحرف نشووو😂)ولی خودم رو کنترل کردم و رفتم نشستم و ا/ت هم نشست)
تهیونگ:خیلی درد داشت...مرسی بانی.
(هر دو با تعجب به هم نگاه کردیم(چون گفتم بانی.بانی یعنی بچه خرگوش))
تهیونگ:به خدا اشتباه شد.گوه خوردم
(ا/ت زد زیر خنده)
ا/ت:نه بابا.تروخدا دوباره بگو،خیلی کیوت شدی.
تهیونگ:(خنده)...بانی
(اون شب رسوندمش خونه.)
مغذ تهیونگ:خیلی دختر بامزه ای هست، فکر کنم دوستش دارم.الان با هم دوستیم؟آره هستیم،ولی معمولی
💗تازه داستان شروع شده🤠💗
(خونه ی تهیونگ خیلی تمیز بود.رفتم روی مبل نشستم و برام شیرینی اورد و رفت که قاشق چنگال بیاره که چنگال محکم رفت تو دیتش و خون اومد و من دویدم سمتش)
ا/ت:خوبی آقای تهیونگ
تهیونگ:آره...آخخخ
(یک چسب زخم اوردم)
ا/ت:واییا الان درستش می کنم.
تهیونگ:مرسی...آخخخ
ویو تهیونگ:
(اون لحظه وقتی خون خودم رو دیدم وسوسه شدم که بمکمش(منحرف نشووو😂)ولی خودم رو کنترل کردم و رفتم نشستم و ا/ت هم نشست)
تهیونگ:خیلی درد داشت...مرسی بانی.
(هر دو با تعجب به هم نگاه کردیم(چون گفتم بانی.بانی یعنی بچه خرگوش))
تهیونگ:به خدا اشتباه شد.گوه خوردم
(ا/ت زد زیر خنده)
ا/ت:نه بابا.تروخدا دوباره بگو،خیلی کیوت شدی.
تهیونگ:(خنده)...بانی
(اون شب رسوندمش خونه.)
مغذ تهیونگ:خیلی دختر بامزه ای هست، فکر کنم دوستش دارم.الان با هم دوستیم؟آره هستیم،ولی معمولی
💗تازه داستان شروع شده🤠💗
۳.۶k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.