پارت 13
از زبان مویچیرو
(صبح بیدار شدم دیدم ات خوابه هرچقدر صداش کردم بیدار نشد و لبام رو گذاشتم رو لباش یهو چشماشو باز کرد من ترسیدم)
ات: دفعه بعدی منو صدا بزن
مویچیرو: صدات زدم ولی بیدار نشدی 😐
ات: خوابم سنگین بوده ببخشید
مویچیرو: من میرم بیرون آماده شدی بیا بیرون
ات: باشه
(مویچیرو رفت بیرون و من هم صورتمو شستم موهامو مرتب کردم و رفتم بیرون)
ات: من باید برم
مویچیرو: کجا
ات: پیش شینوبو
مویچیرو: باشه
(ات رفتم پیش شینوبو و گفتم)
شینوبو: سلام خوبی
ات: من خوبم تو چطوری
شینوبو: منم خوبم
ات: چیکار کنیم من حوصله ام سر رفته
شینوبو: چطوره شب بریم همه رو بترسونیم
میتسوری: فکرخوبی هس یکم کرم بریزیم
شینوبو وات: درسته
ات: همتون یه لباس سفید میپوشید و یکم رنگ قرمز میزنید شبیه روح میشیم
میتسوری و شینوبو: باشه
(شب)
ات: اول کی رو بترسونیم
میتسوری: من اوبانای رو میترسونم
شینوبو: باشه
(وارد اتاق اوبانای شدیم و میتسوری رفت بالا سر اوبانای)
میتسوری: من فرشته ی مرگ هستم اومدم ترو با خودم ببرم
اوبانای: واییی مامان جون من 100 تا آرزو دارم هنوز با میتسوری ازدواج نکردم منو ببامرز (بیهوش شدبیچاره)
میتسوری:(رفت بیرون و تا جون داشت میخندید)
اون اوبانای میخواد با من ازدواج کنه
شینوبو: نفر بعدی گیو هست
ات: تو میترسونیش
شینوبو: باش(وارد اتاق گیو شد و گفت) من فرشته ی مرگ تو هستم اومدم تورو با خودم ببرم
گیو:نه نمیخوام ببمیرم (بیهوش شدبیچاره)
شینوبو:(رفت بیرون)
ات: حالا نوبت مویچیرو هست
شینوبو: منکه تاحالا ندیدم بترسه
ات: باشه (وارد اتاق مویچیرو شدم و رفتم بالاسرش) من فرشته مرگ تو هستم اومدم ترو با خودم ببرم
مویچیرو: پس بالاخره اومدی من ببر پیش خانواده ام
ات: چیییی
مویچیرو: لطفا منو ببر
ات: ولم کن بابا منم مویچیرو اتم
مویچیرو: چیی ات اینجا چیکار میکنی؟
ات: اومدم تورو بترسونم ولی فایده ای نداشت من دیگه میرم(دستمو گرفت)
مویچیرو: تا اینجا اومدی تا وقتی که خوابم ببره. پیشم بخواب
ات: باشه ولی بزار ببینم شینوبو و میتسوری کجان
مویچیرو: باشه
ات:(رفتم بیرون و دیدم رفتند)
مویچیرو: رفتند
ات: آره
مویچیرو:(ات رو کشید توبغلش و ات هم بغلش کردو خوابیدنند)
(صبح بیدار شدم دیدم ات خوابه هرچقدر صداش کردم بیدار نشد و لبام رو گذاشتم رو لباش یهو چشماشو باز کرد من ترسیدم)
ات: دفعه بعدی منو صدا بزن
مویچیرو: صدات زدم ولی بیدار نشدی 😐
ات: خوابم سنگین بوده ببخشید
مویچیرو: من میرم بیرون آماده شدی بیا بیرون
ات: باشه
(مویچیرو رفت بیرون و من هم صورتمو شستم موهامو مرتب کردم و رفتم بیرون)
ات: من باید برم
مویچیرو: کجا
ات: پیش شینوبو
مویچیرو: باشه
(ات رفتم پیش شینوبو و گفتم)
شینوبو: سلام خوبی
ات: من خوبم تو چطوری
شینوبو: منم خوبم
ات: چیکار کنیم من حوصله ام سر رفته
شینوبو: چطوره شب بریم همه رو بترسونیم
میتسوری: فکرخوبی هس یکم کرم بریزیم
شینوبو وات: درسته
ات: همتون یه لباس سفید میپوشید و یکم رنگ قرمز میزنید شبیه روح میشیم
میتسوری و شینوبو: باشه
(شب)
ات: اول کی رو بترسونیم
میتسوری: من اوبانای رو میترسونم
شینوبو: باشه
(وارد اتاق اوبانای شدیم و میتسوری رفت بالا سر اوبانای)
میتسوری: من فرشته ی مرگ هستم اومدم ترو با خودم ببرم
اوبانای: واییی مامان جون من 100 تا آرزو دارم هنوز با میتسوری ازدواج نکردم منو ببامرز (بیهوش شدبیچاره)
میتسوری:(رفت بیرون و تا جون داشت میخندید)
اون اوبانای میخواد با من ازدواج کنه
شینوبو: نفر بعدی گیو هست
ات: تو میترسونیش
شینوبو: باش(وارد اتاق گیو شد و گفت) من فرشته ی مرگ تو هستم اومدم تورو با خودم ببرم
گیو:نه نمیخوام ببمیرم (بیهوش شدبیچاره)
شینوبو:(رفت بیرون)
ات: حالا نوبت مویچیرو هست
شینوبو: منکه تاحالا ندیدم بترسه
ات: باشه (وارد اتاق مویچیرو شدم و رفتم بالاسرش) من فرشته مرگ تو هستم اومدم ترو با خودم ببرم
مویچیرو: پس بالاخره اومدی من ببر پیش خانواده ام
ات: چیییی
مویچیرو: لطفا منو ببر
ات: ولم کن بابا منم مویچیرو اتم
مویچیرو: چیی ات اینجا چیکار میکنی؟
ات: اومدم تورو بترسونم ولی فایده ای نداشت من دیگه میرم(دستمو گرفت)
مویچیرو: تا اینجا اومدی تا وقتی که خوابم ببره. پیشم بخواب
ات: باشه ولی بزار ببینم شینوبو و میتسوری کجان
مویچیرو: باشه
ات:(رفتم بیرون و دیدم رفتند)
مویچیرو: رفتند
ات: آره
مویچیرو:(ات رو کشید توبغلش و ات هم بغلش کردو خوابیدنند)
۱.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.