*از زبان تهیونگ*
*از زبان تهیونگ*
صبح با نور خورشید که با صورتم برخورد میکرد بیدار شدم و رفتم دستو صورتم رو شستم و رفتم ساعت رو نگاه کردم ساعت نه بود رفتم در اتاق جیمین و زدم و رفتم داخل دیدم هنوز خوابه و با خودم گفتم بزار بترسونمش از پله ها رفتم پایین
رفتم تو آشپز خونه و یه دونه قابلمه و ملاقه برداشتم و رفتم تو اتاق جیمین قابلمه رو کنار گوشش گرفتم و با ملاقه محکم زدم بهش مثل برق گرفته هااز خواب پرید پاره شدم از خنده جیمینم همینطور پوکر فیس نگام میکردو بهم فش میداد
÷همممم هوفففف(نفس عمیق کشیدن)اهم ....اهم(صاف کردن گلو) پاشو باید بریم صبونه بخوریم
=ببین ته فقدر جونتو بردار و از اتاقم فرار کن اگه میخوای زندگی کنی
÷یا خداااا الفرار(از اتاقش اومد بیرون)
سریع از اتاقش رفتم بیرون و جیمین هم اومد دنبالم مثل تام و جری بودم من فرار میکردم جیمین میومد دنبالم و بالشت پرت میکرد بهم تا اینکه جیمین تصلیم شد و زانو هاشو گرفت منم رفتم وسط های پله وایستادم تا اگه یه وقت کلک زده باشه و دوباره بیاد دنبالم سریع فرار کنم ولی انگار واقعا خسته شده بود و اومد سمت پله ها و داشت ازش بالا میومدمنم هی عقب عقب میرفتم که گفت
=نترس دیگه خسته شدم نمیام دنبالت دارم میرم صورتم رو بشورم
÷عه باش
*ویو جیمین*
داشتم خواب خون و دندونای تیز هی میدیدم خیلی ترسیده بودم تو خواب که یهو صدای برخورد چیزی کنار گوشم اومد و از خواب پریدم هنوز دانلود نشده بودم(😂)که دیدم ته داره از خنده پاره میشه فهمیدم کار خودشه هرچی فش بلد بودم گفتم و بهش گفتم که جونشو بر داره و فرار کنه........ (همون اتفاقا) اومدم تو اتاقم و دست و صورتم و شوستم رفتم پایین دیدم ته میز صبونه رو چیده چون خیلی گشنم بود سریع رفتم نشستم و شروع کردم به خوردن تهوینگ یه لبخند زدو شروع کرد به خوردن
(غذاشون تموم شد)
=آخیش .....دستت درد نکنه
÷خواهش
=ته
÷بله
=حوصلم سر رفته
÷میخوای وسایلمونو جمع کنیم و برگردیم خونه(توی خونه جنگلیشونن)
=نه بابا.......میگم میای............
ادامه دارید
لایک فراموش نشه
اینم از این پارت ببخشید دیر شد😍🥰
صبح با نور خورشید که با صورتم برخورد میکرد بیدار شدم و رفتم دستو صورتم رو شستم و رفتم ساعت رو نگاه کردم ساعت نه بود رفتم در اتاق جیمین و زدم و رفتم داخل دیدم هنوز خوابه و با خودم گفتم بزار بترسونمش از پله ها رفتم پایین
رفتم تو آشپز خونه و یه دونه قابلمه و ملاقه برداشتم و رفتم تو اتاق جیمین قابلمه رو کنار گوشش گرفتم و با ملاقه محکم زدم بهش مثل برق گرفته هااز خواب پرید پاره شدم از خنده جیمینم همینطور پوکر فیس نگام میکردو بهم فش میداد
÷همممم هوفففف(نفس عمیق کشیدن)اهم ....اهم(صاف کردن گلو) پاشو باید بریم صبونه بخوریم
=ببین ته فقدر جونتو بردار و از اتاقم فرار کن اگه میخوای زندگی کنی
÷یا خداااا الفرار(از اتاقش اومد بیرون)
سریع از اتاقش رفتم بیرون و جیمین هم اومد دنبالم مثل تام و جری بودم من فرار میکردم جیمین میومد دنبالم و بالشت پرت میکرد بهم تا اینکه جیمین تصلیم شد و زانو هاشو گرفت منم رفتم وسط های پله وایستادم تا اگه یه وقت کلک زده باشه و دوباره بیاد دنبالم سریع فرار کنم ولی انگار واقعا خسته شده بود و اومد سمت پله ها و داشت ازش بالا میومدمنم هی عقب عقب میرفتم که گفت
=نترس دیگه خسته شدم نمیام دنبالت دارم میرم صورتم رو بشورم
÷عه باش
*ویو جیمین*
داشتم خواب خون و دندونای تیز هی میدیدم خیلی ترسیده بودم تو خواب که یهو صدای برخورد چیزی کنار گوشم اومد و از خواب پریدم هنوز دانلود نشده بودم(😂)که دیدم ته داره از خنده پاره میشه فهمیدم کار خودشه هرچی فش بلد بودم گفتم و بهش گفتم که جونشو بر داره و فرار کنه........ (همون اتفاقا) اومدم تو اتاقم و دست و صورتم و شوستم رفتم پایین دیدم ته میز صبونه رو چیده چون خیلی گشنم بود سریع رفتم نشستم و شروع کردم به خوردن تهوینگ یه لبخند زدو شروع کرد به خوردن
(غذاشون تموم شد)
=آخیش .....دستت درد نکنه
÷خواهش
=ته
÷بله
=حوصلم سر رفته
÷میخوای وسایلمونو جمع کنیم و برگردیم خونه(توی خونه جنگلیشونن)
=نه بابا.......میگم میای............
ادامه دارید
لایک فراموش نشه
اینم از این پارت ببخشید دیر شد😍🥰
۹.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.