پارت ۱
از زبان ا.ت:
سلام من پارک ا.ت هستم ۲۰ سالمه من یه برادر بزرگ تر از خودم دارم اسمس پارک جیمین هست اون آیدل هست من و داداشم تو کره زندگی میکنیم پدر و مادرمون رفتن آمریکا...
خلاصه دیروز شب که رفته بودیم بیرون یه پسر مزاحمم شد اگه جیمینی اونجا نبود خدا میدونه چه بلایی شرم میآورد دیگه نزدیک های ساعته ۸ شب بود جیمینا تو این ساعت ها میومد که زنگ در خورد
ا.ت عاج جیمینی چرا با خودت کلید نمیبری
رفتم درو باز کردم که همون پسره بود خواستم درو ببندم ولی با پاش مانع شد درو حول داد و آمد تو افتادم زمین عقب عقب میرفتم که خوردم به دیوار آمد نزدیکم خواست منو ببوسه که جیغ زدم همون موقع یکی اون پسره رو کشید دیدم جیمینی هست تهیونگ هم بود خیلی ترسیده بودم بیصدا گریه میکردم که یکی منو بغل کرد اول فکر کردم جیمین ولی سرمو بالا گرفتم با صورت جذاب و خوشگل ته یونگ مواجه شدم همینجوری گریه میکردم و جیمینم اون پسره رو آنقدر کتک زد که بیهوش شد همون موقع میا آمد منو دید آمد بغلم کرد منو برد تو اتاقم برام آب آوردن یهو و بقیه رفتن بیرون یهو حالت تهوع گرفتم و یه چیزی مایعی از بینیم اومد
دویدم رفتم دستشویی که دستم خورد به گلدون افتاد شکست همون موقع خون بالا اوردم و از بینیم خون امد هرموقع میترسیدم این میشد خانوادم خبر نداشتم چون نمیخواستم بگم داشتم خون بالا میآوردم که یکی موهامو جمع کرد صورتمو شستم سرمو بلند کردم دیدم تهیونگ هست رفتم در دسشویی رو بستم مظلوم به صورتش نگاه کردم
ا.ت:ت.تهیونگ تروخدا تروخدا به داداشم هیچی نگو هق تروخدا
ته یونگ منو بغل کردو گفت
(علامت تهیونگ + علامت ا.ت )
+نگران نباش نمیگم ولی چرا اینجوری شدی تو دختر
_. چیزه من از بچه گی اینجوری ام هروقت میترسیدم اینجوری میشدم به بقیه نگفتم چون میترسیدم که بگن مریضم و سالم نیستم منو بفرستن بیمارستان...
+هیشش من پیشتم هیچی نمیشه
نمیدونم چرا تو بغلش حس امنیت داشتم چرا اینجوری میشم وقتی پیشپیششم قلبم تند تند میزنه و دستام میلرزه چیم شده من نه نه من نمیتونم عاشق تهیونگ بشم نههه ...
پایان پارت ۱
سلام من پارک ا.ت هستم ۲۰ سالمه من یه برادر بزرگ تر از خودم دارم اسمس پارک جیمین هست اون آیدل هست من و داداشم تو کره زندگی میکنیم پدر و مادرمون رفتن آمریکا...
خلاصه دیروز شب که رفته بودیم بیرون یه پسر مزاحمم شد اگه جیمینی اونجا نبود خدا میدونه چه بلایی شرم میآورد دیگه نزدیک های ساعته ۸ شب بود جیمینا تو این ساعت ها میومد که زنگ در خورد
ا.ت عاج جیمینی چرا با خودت کلید نمیبری
رفتم درو باز کردم که همون پسره بود خواستم درو ببندم ولی با پاش مانع شد درو حول داد و آمد تو افتادم زمین عقب عقب میرفتم که خوردم به دیوار آمد نزدیکم خواست منو ببوسه که جیغ زدم همون موقع یکی اون پسره رو کشید دیدم جیمینی هست تهیونگ هم بود خیلی ترسیده بودم بیصدا گریه میکردم که یکی منو بغل کرد اول فکر کردم جیمین ولی سرمو بالا گرفتم با صورت جذاب و خوشگل ته یونگ مواجه شدم همینجوری گریه میکردم و جیمینم اون پسره رو آنقدر کتک زد که بیهوش شد همون موقع میا آمد منو دید آمد بغلم کرد منو برد تو اتاقم برام آب آوردن یهو و بقیه رفتن بیرون یهو حالت تهوع گرفتم و یه چیزی مایعی از بینیم اومد
دویدم رفتم دستشویی که دستم خورد به گلدون افتاد شکست همون موقع خون بالا اوردم و از بینیم خون امد هرموقع میترسیدم این میشد خانوادم خبر نداشتم چون نمیخواستم بگم داشتم خون بالا میآوردم که یکی موهامو جمع کرد صورتمو شستم سرمو بلند کردم دیدم تهیونگ هست رفتم در دسشویی رو بستم مظلوم به صورتش نگاه کردم
ا.ت:ت.تهیونگ تروخدا تروخدا به داداشم هیچی نگو هق تروخدا
ته یونگ منو بغل کردو گفت
(علامت تهیونگ + علامت ا.ت )
+نگران نباش نمیگم ولی چرا اینجوری شدی تو دختر
_. چیزه من از بچه گی اینجوری ام هروقت میترسیدم اینجوری میشدم به بقیه نگفتم چون میترسیدم که بگن مریضم و سالم نیستم منو بفرستن بیمارستان...
+هیشش من پیشتم هیچی نمیشه
نمیدونم چرا تو بغلش حس امنیت داشتم چرا اینجوری میشم وقتی پیشپیششم قلبم تند تند میزنه و دستام میلرزه چیم شده من نه نه من نمیتونم عاشق تهیونگ بشم نههه ...
پایان پارت ۱
۳.۸k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.