Bitter or sweet ending p.22
آروم در زدمو وارد شدم...گفتم....
ا/ت : سلام پارک ا/ت هستم...رئیس گفتن طرح هارو نشون شما بدم...
یونگی : خیله خب طرح هارو بهم بده تا ببینمشون....
به سمت میزش حرکت کردمو طرح هارو بهش نشون دادم... با دیدن طرح هارو دونه به دونه دقیق چک کردو گفت..
یونگی : عالیه..هیچ مشکلی نداره
ا/ت : ممنونم...با اجازه
سرمو کمی به عنوان احترام خم کردمو بیرون رفتم...بهسمت اتاق جونگ کوک حرکت کردم...در زدمو در رو باز کردم بعد از احترام گفتم...
ا/ت : جناب مین طرح هارو تایید کردن...
بدون اینکه سرشو از داخل برگه ها بیاره بیرون گفت...
کوک : خیله خب طرح هارو بزار رومیز درضمن از این به بعد دیگه داخل اتاق من نمیمونی
ا/ت : بله...
کوک : و دیگه برای طرح ها پیش جناب مین برو دیگه لازم نیست پیش من بیای...
دیگه داشتم کم کم داغ میکردم معلوم نیست چه مرگش شده که داره اینطور رفتار میکنه....
ا/ت : میشه بفرمایید چتون شده قربان
کوک : فک نمیکنم حاله من به شما ربطی داشته باشه....
ا/ت : اتفاقا ربط داره نه به اونکه منو طراح شرکتت کردیو جوری رفتار کردی که انگار هنوز عاشقمی نه به الان که اینطور رفتار میکنی.....(یکمی صداش بلند بود)
کوک : شما به خاطر توانایی هاتون انتخاب شدین...
ا/ت : پس عاشقم نیستی...
کوک : ........(سکوت)
ا/ت : ....(خنده همراه با بغض ) ببخشید رئیس انگار اشتباه متوجه شدم دیگه تکرار نمیشه....
احترام گذاشتمو خاستم از اتاق برم بیرون که با صداش متوقف شدم...
کوک : عاشقت بودم...
ا/ت : ......(سکوت)
کوک : عاشقت بودم و هستم به حدی عاشقتم که وقتی داخل نمایشگاه شنیدم هنوزم عاشقمی انگار بهترین خبر دنیا رو بهم دادن...( اشاره به پارت ۱۸)ولی توچی...تو هنوز عاشقمی یا فقط داری منو بازی میدی...میدونی وقتی جلوی چشمام به یکی دیگه گفتی دوست دارم چقدر قلبم شکست...اصلا میتونی درکش کنی....
ا/ت : آره میتونم...
کوک : چی
ا/ت : میتونم درکت کنم چون حتی بدتر از تو شکستم....
رومو کردم بهشو به چشمهاش که کمی تر شده بود نگاه کردمو گفتم.....
ا/ت : بگو ببینم...دوست دارمی که من به یکی دیگه گفتم بدتره یا اینکه عشقت جلوی چشمات با یکی دیگه رابطه برقرار کنه....( اشاره به پارت ۳)
کوک : من..
ا/ت : توچی هاااااا توچی ..چی داری بگی به جز اینکه فقط بلدی بگی متاسفم...به حز این چیکار میتونی بکنیییییی( آخرشو داد زد)
کوک : ......(درحال اشک ریختن)
ا/ت : تو که ادعا میکنی دوسم داری پس ثابتش کن...
کوک : چی
ا/ت : بهم ثابت کن اون آدم قبلی نیستی...ثابت کن اینکه هنوزم دوست دارم اشتباه نیست...بهم ثابت کن که دیگه قرار نیست با انتخابم اشتباه کنم....
کوک : مطمئن باش بهت ثابت میکنم....
ا/ت : پس منتظرتم آقای رئیس...
در رو باز کردمو رفتم بیرون وَ.....
ا/ت : سلام پارک ا/ت هستم...رئیس گفتن طرح هارو نشون شما بدم...
یونگی : خیله خب طرح هارو بهم بده تا ببینمشون....
به سمت میزش حرکت کردمو طرح هارو بهش نشون دادم... با دیدن طرح هارو دونه به دونه دقیق چک کردو گفت..
یونگی : عالیه..هیچ مشکلی نداره
ا/ت : ممنونم...با اجازه
سرمو کمی به عنوان احترام خم کردمو بیرون رفتم...بهسمت اتاق جونگ کوک حرکت کردم...در زدمو در رو باز کردم بعد از احترام گفتم...
ا/ت : جناب مین طرح هارو تایید کردن...
بدون اینکه سرشو از داخل برگه ها بیاره بیرون گفت...
کوک : خیله خب طرح هارو بزار رومیز درضمن از این به بعد دیگه داخل اتاق من نمیمونی
ا/ت : بله...
کوک : و دیگه برای طرح ها پیش جناب مین برو دیگه لازم نیست پیش من بیای...
دیگه داشتم کم کم داغ میکردم معلوم نیست چه مرگش شده که داره اینطور رفتار میکنه....
ا/ت : میشه بفرمایید چتون شده قربان
کوک : فک نمیکنم حاله من به شما ربطی داشته باشه....
ا/ت : اتفاقا ربط داره نه به اونکه منو طراح شرکتت کردیو جوری رفتار کردی که انگار هنوز عاشقمی نه به الان که اینطور رفتار میکنی.....(یکمی صداش بلند بود)
کوک : شما به خاطر توانایی هاتون انتخاب شدین...
ا/ت : پس عاشقم نیستی...
کوک : ........(سکوت)
ا/ت : ....(خنده همراه با بغض ) ببخشید رئیس انگار اشتباه متوجه شدم دیگه تکرار نمیشه....
احترام گذاشتمو خاستم از اتاق برم بیرون که با صداش متوقف شدم...
کوک : عاشقت بودم...
ا/ت : ......(سکوت)
کوک : عاشقت بودم و هستم به حدی عاشقتم که وقتی داخل نمایشگاه شنیدم هنوزم عاشقمی انگار بهترین خبر دنیا رو بهم دادن...( اشاره به پارت ۱۸)ولی توچی...تو هنوز عاشقمی یا فقط داری منو بازی میدی...میدونی وقتی جلوی چشمام به یکی دیگه گفتی دوست دارم چقدر قلبم شکست...اصلا میتونی درکش کنی....
ا/ت : آره میتونم...
کوک : چی
ا/ت : میتونم درکت کنم چون حتی بدتر از تو شکستم....
رومو کردم بهشو به چشمهاش که کمی تر شده بود نگاه کردمو گفتم.....
ا/ت : بگو ببینم...دوست دارمی که من به یکی دیگه گفتم بدتره یا اینکه عشقت جلوی چشمات با یکی دیگه رابطه برقرار کنه....( اشاره به پارت ۳)
کوک : من..
ا/ت : توچی هاااااا توچی ..چی داری بگی به جز اینکه فقط بلدی بگی متاسفم...به حز این چیکار میتونی بکنیییییی( آخرشو داد زد)
کوک : ......(درحال اشک ریختن)
ا/ت : تو که ادعا میکنی دوسم داری پس ثابتش کن...
کوک : چی
ا/ت : بهم ثابت کن اون آدم قبلی نیستی...ثابت کن اینکه هنوزم دوست دارم اشتباه نیست...بهم ثابت کن که دیگه قرار نیست با انتخابم اشتباه کنم....
کوک : مطمئن باش بهت ثابت میکنم....
ا/ت : پس منتظرتم آقای رئیس...
در رو باز کردمو رفتم بیرون وَ.....
۴۳.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.