مافیای من. پارت ۵
#مافیای _من
پارت ⁵
ا.ت:چرا باید این رو کتک بزنم؟
یونگی:چونکه اون این کار رو باهات کرده نه من اینم فیلم دور بین هاس
ویو ا.ت:
وقتی اینها رو گفت و فیلم های دوربین رو بهم نشون داد خون جلوی چشم هام رو گرفت افتادم روی اون آشغال و مثل سگ زدمش یکجوری میزدم که خودمم هم یک لحظه احساس کردم پسرم
ویو یونگی:
وقتی اون رو بهش گفتم خیلی عصبی شد و افتاد روش و مثل چی کتکش زد وای اون خیلی جذابه خیلی خفن و کیوته فاک اون باید دختر من باشه
بعد از اینکه زدش دیدم کم کم داره حالش بد میشه و بدجور گریه می کنه از روی اون آشغال بلندش کردم و گفتم بادیگارد ها اون عوضی. رو ببرن بیرون
ا.ت:عوضی آشغال(گریه و داد
کثافت مگه من چیکارت کرده بودم آشغااااال
هق هق هق😭
ویو یونگی:
وقتی دیدم داره گریه میکنه بغلش کردم و توی بغلم کلی گریه کرد و من سرش رو نوازش میکردم تا یکمی شاید آرومش کنم
یونگی:گریه نکن با گریه هیچ چیزی درست نمیشه اون تاوان این کارش رو پس میده
خودمون دوتایی کارش رو تموم میکنیم باشه؟
ا.ت:اهووم ارع بکنیم بکشیمش
یونگی:میکشیمش فقط سعی کن گریه نکنی باشه
ا.ت:اووم باشه
ویو ا.ت
اون مرد رئیس خلافکار ها بود ولی بعضی وقت ها خیلی مهربون می شد و بعضی وقت ها خیلی عصبی بغلش خیلی بهم حس خوبی میداد وقتی بغلم کرد احساس آرامش اینکه الان همه چیز خوبه بهم دست داد
ویو یونگی
به چشم هاش خیره شدم نگاهی به کل صورتش انداختم و بهد بوسه ای روی گونه اش کاشتم و گفتم:نگران نباش من همیشه مواظبتم قول میدم
ویو ا.ت
وقتی من رو از آغوشش کشید بیرون گونه ام رو بوس کرد خیلی احساس خوبی داشت نمی دونم چرا ولی پیشش هیچ احساس خطری نداشتم با اینکه مافیا بود
ا.ت:باشع
ادامه دارد...
پارت ⁵
ا.ت:چرا باید این رو کتک بزنم؟
یونگی:چونکه اون این کار رو باهات کرده نه من اینم فیلم دور بین هاس
ویو ا.ت:
وقتی اینها رو گفت و فیلم های دوربین رو بهم نشون داد خون جلوی چشم هام رو گرفت افتادم روی اون آشغال و مثل سگ زدمش یکجوری میزدم که خودمم هم یک لحظه احساس کردم پسرم
ویو یونگی:
وقتی اون رو بهش گفتم خیلی عصبی شد و افتاد روش و مثل چی کتکش زد وای اون خیلی جذابه خیلی خفن و کیوته فاک اون باید دختر من باشه
بعد از اینکه زدش دیدم کم کم داره حالش بد میشه و بدجور گریه می کنه از روی اون آشغال بلندش کردم و گفتم بادیگارد ها اون عوضی. رو ببرن بیرون
ا.ت:عوضی آشغال(گریه و داد
کثافت مگه من چیکارت کرده بودم آشغااااال
هق هق هق😭
ویو یونگی:
وقتی دیدم داره گریه میکنه بغلش کردم و توی بغلم کلی گریه کرد و من سرش رو نوازش میکردم تا یکمی شاید آرومش کنم
یونگی:گریه نکن با گریه هیچ چیزی درست نمیشه اون تاوان این کارش رو پس میده
خودمون دوتایی کارش رو تموم میکنیم باشه؟
ا.ت:اهووم ارع بکنیم بکشیمش
یونگی:میکشیمش فقط سعی کن گریه نکنی باشه
ا.ت:اووم باشه
ویو ا.ت
اون مرد رئیس خلافکار ها بود ولی بعضی وقت ها خیلی مهربون می شد و بعضی وقت ها خیلی عصبی بغلش خیلی بهم حس خوبی میداد وقتی بغلم کرد احساس آرامش اینکه الان همه چیز خوبه بهم دست داد
ویو یونگی
به چشم هاش خیره شدم نگاهی به کل صورتش انداختم و بهد بوسه ای روی گونه اش کاشتم و گفتم:نگران نباش من همیشه مواظبتم قول میدم
ویو ا.ت
وقتی من رو از آغوشش کشید بیرون گونه ام رو بوس کرد خیلی احساس خوبی داشت نمی دونم چرا ولی پیشش هیچ احساس خطری نداشتم با اینکه مافیا بود
ا.ت:باشع
ادامه دارد...
۸.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.