هیونجین تمومش کن
هیونجین تمومش کن
چهیونگ:هیونجین اوپا میشه قبلش یه چیز کوچیکی به جیمین اوپا بگم قول میدم خیلی طول نکشه
هیونجین به اون چشمای خوشگلش که داشتن خواهش میکردن نگاه کرد و سریع سرشو برگردوند
هیونجین:سریع تمومش کن کوچولو
چهیونگ:جیمینا .....تو بهترین کسی بودی که داشتم ....بهترین داداشم ، بهترین دوستم ، تنها کسی که داشتم اینو بدون که من عاشقتم اوپا....نمیتونم باور کنم اینقدر زود دارم میرم ولی اوپا اینو بدون من آرزو به دل موندم ، آرزوم دیدن همیشه خوشحالت از ته دل بود، ولی خب فقط یه بار دیدمش اونم امسال روز تولدم وقتی بالاخره تونستی برام گوشی بخری ......من واقعا نمیخواستم تنهات بذارم ولی این سرنوشته قرار نیست همیشه خوب باشه ......دوست ندارم اوپا عاشقتم پارک جیمین
جیمین داشت بی صدا گریه میکرد ولی دیگه نفسش گرفته بود و هق هق میزد
جیمین:خواهش میکنم.......هق.....بهش آسیب نزنید..........هق ......منو جاش بکشید........هق.......ولی اونو ازم نگیرید .....
چهیونگ:فقط میخواستم بدونی عشق من نسبت بهت اندازه کل جهانه
نامجون:هیونجین تمومش کن
هیونجین تفنگشو برداشت و روبه جیمین گرفت
هیونجین:نامجون واقعا نمیتونم دختری به معصومی چهیونگ رو بکشم ولی این حقشه
جیمین:ممنونم هیونجین
هیونجین ماشه رو کشید و شلیک کرد...........
همون لحظه چهیونگ خودشو از دست فلیکس آزاد کرد و جلوی جیمین وایساد
جیمین:نههههههه
بنگ بنگ بنگ......
.....زمان حال.......
جونگکوک:آخه اون دختر ........ اون نامجون عوضی رو گیر میارم ولی وایسا تو از کجا میدونی تهیونگ از من خوشش میاد؟
جیمین:مجبور بودم اون لحظه چیزی رو هوا بپرونم
جونگکوک:الان چهیونگ؟؟...
جیمین:بردنش.......بردنش و معلوم نیست کجا خاکش میکنن ولی طوری که من نامجون رو میشناسم اونو میندازن تو دریا.....
جونگکوک:ولی هیونجین این کارو نمیکنه
جیمین:میشه بغلم کنی....؟
جونگکوک:خیلی دوست دارما ولی خب تو تازه عمل داشتی نمیشه بازم ممکنه خون ریزی کنی
جیمین:اوکی، کوکی؟
جونگکوک:جانم هیونگ؟
جیمین:حال دکتره چطوره؟ مین یونگی؟
جونگکوک:اون خون ریزی داخلی زیاد تری نسبت به تو داشته و عملش حتی سخت تر بوده ولی الان حالش بهتره جنی پیششه
جیمین:جنی کیه؟
جونگکوک:اممم...من چیکار کنم که تو کسی رو نمیشناسی ؟ هیچی ولش کن
جیمین:هروقت حالم بهتر شد حتما باید ببینمش
جونگکوک:فعلا یه فکری دارما ولی بزار برم توهم استراحت کن
جیمین:به هوسوک سلام برسون آقای جانگ جیهون
جونگکوک:عادت ندارم این اسمو از تو بشنوم آقای پارک جیمین
.............
Continues....
چهیونگ:هیونجین اوپا میشه قبلش یه چیز کوچیکی به جیمین اوپا بگم قول میدم خیلی طول نکشه
هیونجین به اون چشمای خوشگلش که داشتن خواهش میکردن نگاه کرد و سریع سرشو برگردوند
هیونجین:سریع تمومش کن کوچولو
چهیونگ:جیمینا .....تو بهترین کسی بودی که داشتم ....بهترین داداشم ، بهترین دوستم ، تنها کسی که داشتم اینو بدون که من عاشقتم اوپا....نمیتونم باور کنم اینقدر زود دارم میرم ولی اوپا اینو بدون من آرزو به دل موندم ، آرزوم دیدن همیشه خوشحالت از ته دل بود، ولی خب فقط یه بار دیدمش اونم امسال روز تولدم وقتی بالاخره تونستی برام گوشی بخری ......من واقعا نمیخواستم تنهات بذارم ولی این سرنوشته قرار نیست همیشه خوب باشه ......دوست ندارم اوپا عاشقتم پارک جیمین
جیمین داشت بی صدا گریه میکرد ولی دیگه نفسش گرفته بود و هق هق میزد
جیمین:خواهش میکنم.......هق.....بهش آسیب نزنید..........هق ......منو جاش بکشید........هق.......ولی اونو ازم نگیرید .....
چهیونگ:فقط میخواستم بدونی عشق من نسبت بهت اندازه کل جهانه
نامجون:هیونجین تمومش کن
هیونجین تفنگشو برداشت و روبه جیمین گرفت
هیونجین:نامجون واقعا نمیتونم دختری به معصومی چهیونگ رو بکشم ولی این حقشه
جیمین:ممنونم هیونجین
هیونجین ماشه رو کشید و شلیک کرد...........
همون لحظه چهیونگ خودشو از دست فلیکس آزاد کرد و جلوی جیمین وایساد
جیمین:نههههههه
بنگ بنگ بنگ......
.....زمان حال.......
جونگکوک:آخه اون دختر ........ اون نامجون عوضی رو گیر میارم ولی وایسا تو از کجا میدونی تهیونگ از من خوشش میاد؟
جیمین:مجبور بودم اون لحظه چیزی رو هوا بپرونم
جونگکوک:الان چهیونگ؟؟...
جیمین:بردنش.......بردنش و معلوم نیست کجا خاکش میکنن ولی طوری که من نامجون رو میشناسم اونو میندازن تو دریا.....
جونگکوک:ولی هیونجین این کارو نمیکنه
جیمین:میشه بغلم کنی....؟
جونگکوک:خیلی دوست دارما ولی خب تو تازه عمل داشتی نمیشه بازم ممکنه خون ریزی کنی
جیمین:اوکی، کوکی؟
جونگکوک:جانم هیونگ؟
جیمین:حال دکتره چطوره؟ مین یونگی؟
جونگکوک:اون خون ریزی داخلی زیاد تری نسبت به تو داشته و عملش حتی سخت تر بوده ولی الان حالش بهتره جنی پیششه
جیمین:جنی کیه؟
جونگکوک:اممم...من چیکار کنم که تو کسی رو نمیشناسی ؟ هیچی ولش کن
جیمین:هروقت حالم بهتر شد حتما باید ببینمش
جونگکوک:فعلا یه فکری دارما ولی بزار برم توهم استراحت کن
جیمین:به هوسوک سلام برسون آقای جانگ جیهون
جونگکوک:عادت ندارم این اسمو از تو بشنوم آقای پارک جیمین
.............
Continues....
۳.۴k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.