وقتی عاشق مدیرت میشی *۳۱*
دیدم که هزارتا آدم جمع شدن خونه ما...تا بابام وارد شد همه ریختن سرش....
فامیل:قاتل....خواهر مارو کشتی
فامیل:دختر قشنگم....عوضی قاتل...
بابا بورام:من نکشتمش....بخدا حالش بد شد
فامیل:تو حالشو بد کردی.....
بابا بورام:نه بخدا
بورام:خاله عمو...مامانی بابایی بس کنید(داد)
و فامیل ساکت شد
بورام:بابای من قاتل نیست....مامان حالش بد شد...خودش گفتع بود که این مشکل رو از خاله اش به ارث برده.... چرا ریختین سر بابام...از زمانی مامانم رفته....ریختین سر بابام...اونوقت برای چی بابام زنه خودشو و مادر بچه ای رو به کشتن بده....اصلا میدونین دارین چی کار میکنین(عصبانی)
فاميل:تو هیچی نمیدونی دختر....برو اتاقت(عصبانی)
بورام:اما
بابا:برو.....
فامیل:قاتل...انقدر فقیری روش اثر گذاشت که
حالش بد شد و مرد
بابا بورام:من که ۱۰ سال بدون استراحت کار کردم....الان جوابم اینه که من زنم کشتم....شما ها کی هستید....(داد)
فامیل:اینجوریه...زنگ بزن پلیس
بابا بورام:میگم من نکردم...شما ها دیوونه اید..
فامیل:زنگ زدم....۵ دقیقه دیگه اداره پلیس تا بهت بفهمانیم...قاتل...
و یه آدم اومد و بابا بورام رو میخواست ببره که
بورام:وایسد(داد)
دایی بورام:برو تو اتاقت...(عصبانیت شدید)
بورام:منم میام...
بابا بورام:برو تواتاقت...
و بابای بورام رو بردن.....خلاصه قراره چند روز بابای بورام بره زندان... بورام به یون جی زنگ میزنه و
بورام:سلام یون جی
یون جی:سلام
بورام:یون جی بابام رو بردن زندان
یون جی:چی...چرا
بورام:میگن بابام مامانم رو کشته....الان چند روز خونه باید تنها بمونم
یون جی:خب....برو خونه چانگ مین
بورام:اینجوری بده....
یون جی:نترس...برو
و بورام رفت خونه پسره جانگ مین...
کوک ویو
الان ساعت ۴...ساعت ۵ باید بریم برای طلاق...بلاخره تموم میشه...
کوک رفت حموم و بعد اومد موهاشو خشک کرد و لباس پوشید (عکس)
سوریا ویو
باورم نمیشه....از کجا فهمید....آبروم رفت....یه لباس مشکی میپوشم...یه میکاپ لایت میکنم...و میرم....نقشه هام به باد رفت....
کوک رفت به دادگاه مورد نظر و ۱۰ دقیقه بعد سوریا اومد
سوریا:امروز روز بدبختی توعه....چون دیگه منو نداری
کوک:امروز باید جشن بگیرم(پوزخند)
و سوریا و کوک رفتن تو قسمت اصلی محضر
قاضی:بفرمایید...برای طلاق...
کوک:بله...طلاق میگیرم...
سوریا:من مهریه ام رو میبخشم...
کوک:تو آدم باش....مهریه پيشکش......مهریه خودت....نگاه نکن خانواده پولداری هستین...خیلی فقیری...
سوریا:خودت خواستی.....
قاضی:پس بیاید این قسمت رو امضاکنید....
و کوک و سوریا امضا کردن.....
کپی ممنوع❌
شرط ۳۰ لایک و ۲۵ کامنت
فامیل:قاتل....خواهر مارو کشتی
فامیل:دختر قشنگم....عوضی قاتل...
بابا بورام:من نکشتمش....بخدا حالش بد شد
فامیل:تو حالشو بد کردی.....
بابا بورام:نه بخدا
بورام:خاله عمو...مامانی بابایی بس کنید(داد)
و فامیل ساکت شد
بورام:بابای من قاتل نیست....مامان حالش بد شد...خودش گفتع بود که این مشکل رو از خاله اش به ارث برده.... چرا ریختین سر بابام...از زمانی مامانم رفته....ریختین سر بابام...اونوقت برای چی بابام زنه خودشو و مادر بچه ای رو به کشتن بده....اصلا میدونین دارین چی کار میکنین(عصبانی)
فاميل:تو هیچی نمیدونی دختر....برو اتاقت(عصبانی)
بورام:اما
بابا:برو.....
فامیل:قاتل...انقدر فقیری روش اثر گذاشت که
حالش بد شد و مرد
بابا بورام:من که ۱۰ سال بدون استراحت کار کردم....الان جوابم اینه که من زنم کشتم....شما ها کی هستید....(داد)
فامیل:اینجوریه...زنگ بزن پلیس
بابا بورام:میگم من نکردم...شما ها دیوونه اید..
فامیل:زنگ زدم....۵ دقیقه دیگه اداره پلیس تا بهت بفهمانیم...قاتل...
و یه آدم اومد و بابا بورام رو میخواست ببره که
بورام:وایسد(داد)
دایی بورام:برو تو اتاقت...(عصبانیت شدید)
بورام:منم میام...
بابا بورام:برو تواتاقت...
و بابای بورام رو بردن.....خلاصه قراره چند روز بابای بورام بره زندان... بورام به یون جی زنگ میزنه و
بورام:سلام یون جی
یون جی:سلام
بورام:یون جی بابام رو بردن زندان
یون جی:چی...چرا
بورام:میگن بابام مامانم رو کشته....الان چند روز خونه باید تنها بمونم
یون جی:خب....برو خونه چانگ مین
بورام:اینجوری بده....
یون جی:نترس...برو
و بورام رفت خونه پسره جانگ مین...
کوک ویو
الان ساعت ۴...ساعت ۵ باید بریم برای طلاق...بلاخره تموم میشه...
کوک رفت حموم و بعد اومد موهاشو خشک کرد و لباس پوشید (عکس)
سوریا ویو
باورم نمیشه....از کجا فهمید....آبروم رفت....یه لباس مشکی میپوشم...یه میکاپ لایت میکنم...و میرم....نقشه هام به باد رفت....
کوک رفت به دادگاه مورد نظر و ۱۰ دقیقه بعد سوریا اومد
سوریا:امروز روز بدبختی توعه....چون دیگه منو نداری
کوک:امروز باید جشن بگیرم(پوزخند)
و سوریا و کوک رفتن تو قسمت اصلی محضر
قاضی:بفرمایید...برای طلاق...
کوک:بله...طلاق میگیرم...
سوریا:من مهریه ام رو میبخشم...
کوک:تو آدم باش....مهریه پيشکش......مهریه خودت....نگاه نکن خانواده پولداری هستین...خیلی فقیری...
سوریا:خودت خواستی.....
قاضی:پس بیاید این قسمت رو امضاکنید....
و کوک و سوریا امضا کردن.....
کپی ممنوع❌
شرط ۳۰ لایک و ۲۵ کامنت
۱۴.۱k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.