p20
ویو ات
وای نه ته اخه داداشم چرا اون رفتم خوابگاه
لولا: ات چرا خیسی
ات: تو بارون قدم میزدم
لولا: بیا موهاتو خشک کنم
ریا: با کی بودی
ات: با داداشم
ریا: دوسش داری؟
ات: نه اون داداشمه
ریا: پس عاشقش شدی
ات: نمیدونم شاید
ریا: فعلا کاری نکن ببینیم اون چیکار میکنه
ات: اکی اها بورام کو؟
لولا: انگار قضیه جدیه لین اونو برده خونه مامان باباش
ات: فردا که کلاس داریم
لولا: مرخصی گرفتن
ات: من جزوه ها رو بهش میدم
.... فلش بک به سه روز بعد
ویو ات
داشتم وسایلمو جمع میکردم که فردا بریم دیدن مامان یه گوشیم زنگ خورد
ات: الو بابا
ب: سلام دخترم
ات: فردا میایم چرا نفس نفس میزنی
ب: یچیزی میگم استرس نگیر مامان حالش بده امشب بلیط گرفتم براتون بیاین بوسان به تهیونگ هم خبر دادم فقط با هم هماهنگ کنید نگران نباش دخترم خداحافظ
ویو ات
نفهمیدم چیشد سریع زیپ چمدونو بستم دویدم سمت خوابگاه ات تو را با یکی برخورد کردم و افتادم اون ته بود چشماش پر اشک بود منم ناخواسته گریم گرفت
ته: قربون شمات برم خوب میشه
ات: اوپا بابا خیلی نگران بود بیشتر از روزی که مامان تو خونه بیهوش شد
ته: نترس من چمدونمو برداشتم با مدیر هم هماهنگ کردم بریم چمدونتو بیار
ات رفت تو خوابگاه
لولا: ات چیشده
بورام: چشمت چرا قرمزه
ریا: ات آروم باش
ات: نمیتونم مامانم داری میمیره
بورام: ات اروم باش اون حالش خوب میشه ات من یه بلیط دارم میخواستم امروز برم پیش مامان و بابام بوسان منم باهات میام
ات: ممنون بورام
ته: اومدین بورام تو هم میای
بورام: میخوام با ات باشم
ته: خوبه لین هم زنگ زد گفت باهامون میاد
خلاصه رسیدن بوسان با عجله رفتن بیمارستان
ب: سلام بچه ها
لین و بورام: سلام عمو
ات: بابا مامان کجاست
ب: تو بخش مراقبت های ویژه فردا عمل داره
ات: میخوام ببینمش
ته: منم همینطور
ب: فقط از پشت شیشه
....
ته: مامان (اشک)
ات: مامان فردا بعد عمل حالت بهتر میشه من میدونم (داد و گریه)
بورام اومد ات رو بغل کرد و لین دستشو گذاشت رو شونه ته
ته: لین یه بار ات بهم گفت که میترسه برای بار دوم خانوادشو از دست بده من بهش قول دادم که نمیزارم این اتفاق بیفته اگه نتونستم به قولمـ...
لین: بسه مامانت فردا حالش بهتر میشه بیا ات رو از اینجا ببریم
ته: باشه بریم
ب: ته بیا این کلید خونه من امشب اینجا میمونم نزارین دوستاتون برن هتل برین خونه به خدمتکارا بگین براتون غذا بپزن اگه خواستی هم بگو برا یه مدت برن مرخصی
وای نه ته اخه داداشم چرا اون رفتم خوابگاه
لولا: ات چرا خیسی
ات: تو بارون قدم میزدم
لولا: بیا موهاتو خشک کنم
ریا: با کی بودی
ات: با داداشم
ریا: دوسش داری؟
ات: نه اون داداشمه
ریا: پس عاشقش شدی
ات: نمیدونم شاید
ریا: فعلا کاری نکن ببینیم اون چیکار میکنه
ات: اکی اها بورام کو؟
لولا: انگار قضیه جدیه لین اونو برده خونه مامان باباش
ات: فردا که کلاس داریم
لولا: مرخصی گرفتن
ات: من جزوه ها رو بهش میدم
.... فلش بک به سه روز بعد
ویو ات
داشتم وسایلمو جمع میکردم که فردا بریم دیدن مامان یه گوشیم زنگ خورد
ات: الو بابا
ب: سلام دخترم
ات: فردا میایم چرا نفس نفس میزنی
ب: یچیزی میگم استرس نگیر مامان حالش بده امشب بلیط گرفتم براتون بیاین بوسان به تهیونگ هم خبر دادم فقط با هم هماهنگ کنید نگران نباش دخترم خداحافظ
ویو ات
نفهمیدم چیشد سریع زیپ چمدونو بستم دویدم سمت خوابگاه ات تو را با یکی برخورد کردم و افتادم اون ته بود چشماش پر اشک بود منم ناخواسته گریم گرفت
ته: قربون شمات برم خوب میشه
ات: اوپا بابا خیلی نگران بود بیشتر از روزی که مامان تو خونه بیهوش شد
ته: نترس من چمدونمو برداشتم با مدیر هم هماهنگ کردم بریم چمدونتو بیار
ات رفت تو خوابگاه
لولا: ات چیشده
بورام: چشمت چرا قرمزه
ریا: ات آروم باش
ات: نمیتونم مامانم داری میمیره
بورام: ات اروم باش اون حالش خوب میشه ات من یه بلیط دارم میخواستم امروز برم پیش مامان و بابام بوسان منم باهات میام
ات: ممنون بورام
ته: اومدین بورام تو هم میای
بورام: میخوام با ات باشم
ته: خوبه لین هم زنگ زد گفت باهامون میاد
خلاصه رسیدن بوسان با عجله رفتن بیمارستان
ب: سلام بچه ها
لین و بورام: سلام عمو
ات: بابا مامان کجاست
ب: تو بخش مراقبت های ویژه فردا عمل داره
ات: میخوام ببینمش
ته: منم همینطور
ب: فقط از پشت شیشه
....
ته: مامان (اشک)
ات: مامان فردا بعد عمل حالت بهتر میشه من میدونم (داد و گریه)
بورام اومد ات رو بغل کرد و لین دستشو گذاشت رو شونه ته
ته: لین یه بار ات بهم گفت که میترسه برای بار دوم خانوادشو از دست بده من بهش قول دادم که نمیزارم این اتفاق بیفته اگه نتونستم به قولمـ...
لین: بسه مامانت فردا حالش بهتر میشه بیا ات رو از اینجا ببریم
ته: باشه بریم
ب: ته بیا این کلید خونه من امشب اینجا میمونم نزارین دوستاتون برن هتل برین خونه به خدمتکارا بگین براتون غذا بپزن اگه خواستی هم بگو برا یه مدت برن مرخصی
۸.۷k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.