مافیا من... فیک جیمین "فصل دو"
پارت:19
در مدرسه وایساده بودم تا لینا و یونگ بیاین
درست ۷سال گذشت از اون روزی ک جیمین رفت
پسرمون هم ب دنیا اومده و میره مهدکودک با صدای یونگ ب خودم اومدم
×سلام مامان
-وای وای چ پسر خوشگلی بیا ببینم امروز چطور بود خوش گذشت
×خیلی خوب بود مامان ابجی لینا کجاست
-هنوز مرخص نشده
÷منم اومدم
با صدای لینا جفتمون برگشتیم سمت صدا
-بیا اینجا ببینم
لینارو بغل کردم
÷منم اینجاما
یونگ هم کشیدم توی بغلش
حسود کیوت دقیقا مثل جیمین بود
یا بهتر بگم از چیزی ک میترسیدم سرم اومد
لینا از چهره ب جیمین شباهت داشت و یونگ از لحاظ رفتاری
توی بغلشون نفس عمیقی کشیدم اونا تنها دلیل زندگی من بودن
نمیدونم بدون اونا چیکار میخاستم بکنم
یونگ ب گوشه ای خیره شده بود
-داری ب چی نگاه میکنی
بعد از اتمام حرفم برگشت سمت جایی ک یونگ نگاه میکرد و نگاه کردم اما چیزی نبود
÷نمیدونم فکر کردم بابا رو دیدم
تو این هفته میشه باز سوم که داره میگه جیمین رو دیده
البته تعجبی هم نداره اگ از دور نگاهمون کنه اما چرا نمیای پیشمون هفت سال گذشت
از عذاب دادن من و خودت خسته نشدی جیمین
توی این هفت سال تهیونگ ازدواج کرد و الان ی دختر یک ساله داره
خوشحال بودم ک تهیونگ خوشحاله
جیمین هم بعد از رفتنش تمام سهامش رو داده بود ب من و من الان رییس ی شرکت بودم
شرکتمون موفق ترین شرکت کره بود البته با کمک های تهیونگ
باید ی جوری پیداش میکردم
هرجوری شده میدونستم همیشه مارو زیر نظر داره
و یونگ هم اینو متوجه شده بود اما
هر بار ی طوری میگفتم ک اشتباه دیده
عکس های منو جیمین توی خونه بود و اونا
میدونستم ک پدرشون کیه و چ شکلیه
لینا هیچ چیز از پدرش یادش نمیومد چون وقتی جیمین رفت خیلی کوچیک بود رفت
یونگ هم ک هیچ وقت پدرش رو لمس نکرده بود
باید ب تهیونگ میگفتم
.
.
*بچه ها کجان
-بالا توی اتاقشونن دارن با پرستارشون بازی میکنن
*اتفاقی افتاده ک گفتی بیام
-جیمین اینجاست یونگ دیدش امروز
*شاید اشتباه دیده
-چند وقتی میشه ک میگه میبینمش
*چ کاری از دست من بر میاد
-میخام دور و ور خونه یا جاهایی ک میرم یکی از دور حواسش باشه شاید بتونیم پیداش کنیم
*حتما خودم حلش میکنم
-ممنون ته
*خواهش میکنم...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۱۵۰(ادمین مهربان 😂😂)
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
در مدرسه وایساده بودم تا لینا و یونگ بیاین
درست ۷سال گذشت از اون روزی ک جیمین رفت
پسرمون هم ب دنیا اومده و میره مهدکودک با صدای یونگ ب خودم اومدم
×سلام مامان
-وای وای چ پسر خوشگلی بیا ببینم امروز چطور بود خوش گذشت
×خیلی خوب بود مامان ابجی لینا کجاست
-هنوز مرخص نشده
÷منم اومدم
با صدای لینا جفتمون برگشتیم سمت صدا
-بیا اینجا ببینم
لینارو بغل کردم
÷منم اینجاما
یونگ هم کشیدم توی بغلش
حسود کیوت دقیقا مثل جیمین بود
یا بهتر بگم از چیزی ک میترسیدم سرم اومد
لینا از چهره ب جیمین شباهت داشت و یونگ از لحاظ رفتاری
توی بغلشون نفس عمیقی کشیدم اونا تنها دلیل زندگی من بودن
نمیدونم بدون اونا چیکار میخاستم بکنم
یونگ ب گوشه ای خیره شده بود
-داری ب چی نگاه میکنی
بعد از اتمام حرفم برگشت سمت جایی ک یونگ نگاه میکرد و نگاه کردم اما چیزی نبود
÷نمیدونم فکر کردم بابا رو دیدم
تو این هفته میشه باز سوم که داره میگه جیمین رو دیده
البته تعجبی هم نداره اگ از دور نگاهمون کنه اما چرا نمیای پیشمون هفت سال گذشت
از عذاب دادن من و خودت خسته نشدی جیمین
توی این هفت سال تهیونگ ازدواج کرد و الان ی دختر یک ساله داره
خوشحال بودم ک تهیونگ خوشحاله
جیمین هم بعد از رفتنش تمام سهامش رو داده بود ب من و من الان رییس ی شرکت بودم
شرکتمون موفق ترین شرکت کره بود البته با کمک های تهیونگ
باید ی جوری پیداش میکردم
هرجوری شده میدونستم همیشه مارو زیر نظر داره
و یونگ هم اینو متوجه شده بود اما
هر بار ی طوری میگفتم ک اشتباه دیده
عکس های منو جیمین توی خونه بود و اونا
میدونستم ک پدرشون کیه و چ شکلیه
لینا هیچ چیز از پدرش یادش نمیومد چون وقتی جیمین رفت خیلی کوچیک بود رفت
یونگ هم ک هیچ وقت پدرش رو لمس نکرده بود
باید ب تهیونگ میگفتم
.
.
*بچه ها کجان
-بالا توی اتاقشونن دارن با پرستارشون بازی میکنن
*اتفاقی افتاده ک گفتی بیام
-جیمین اینجاست یونگ دیدش امروز
*شاید اشتباه دیده
-چند وقتی میشه ک میگه میبینمش
*چ کاری از دست من بر میاد
-میخام دور و ور خونه یا جاهایی ک میرم یکی از دور حواسش باشه شاید بتونیم پیداش کنیم
*حتما خودم حلش میکنم
-ممنون ته
*خواهش میکنم...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۱۵۰(ادمین مهربان 😂😂)
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
۱۴۵.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.