دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۱۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو جیا🤍⛓️
اولین بارم بود که رانندگی میکردم هعی عموم میدونست چه خرابکاری هستم ماشین دستم نمیداد فقط خدا کنه ن.رینم به این ماشین اولش خوب بودا ولی بعدش شروع کرد به عقب جلو شدن راه میرفت وایمیستاد هعی میرفتم میزدم رو ترمز کوک: اولین بارته یوری: اوهوم کوک: خب بزار کمکت کنم اومد با دستش به پاهام اشاره میکرد و میگفت کوک: این ترمز این گاز سعی کن آروم گاز بدی ترمز هم یک دفعه ای نگیر به آرومی بعد دستاشو گذاشت رو دستام که رو فرمون بود و گفت سعی کن اینجوری بگیریشون راحت تره حالا شروع کن به روندن شروع کردم و خیلی خوب بود یهو نمیدونم از سر هیجان زیاد کوک رو محکم بغل کردم گفتم یوری: مرسییییی کوک: 😂😂 خفم کردی یهو به خودم اومدم ولش کردم یوری: اهم اهم بیا بریم اتاق من درس بخونیم اینبار باید تو بیای کوک: خیله خوب حالا اگه میتونی تا اونجا مارو ببر یوری: چشم کوک لپمو کشید گفت کوک: دختر خوب یوری : داری مجبورم میکنی بد بشم مگه من نوکرتم برسونمت بیا خودت برو کوک: نه همون خوب باش یوری: خوبه راه افتادیم به سمت خونه وقتی رسیدیم همسایه (&)& به به اومدن بخیر یوری خانم پس پسرم با خودت میاری خونه سریع دست کوک رو گرفتم کشیدم تو خونه یوری: هوفف کوک: منظورش چی بود یوری: هیچی اینجا فضول زیاده بردمش سمت اتاقم گفتم همونجا بمونه تا لباس عوض کنم بیام لباس عوض کردم رفتم پیش کوک دیدم داره عکسای بچه گیام رو میبینه یهو همون عکسی که توش شبیه خرگوش افتادم رو ورداشت سریع رفتم سمتش گفتم یوری: اونو بده به من کوک:😂😂😂 نگا اینجا هم بینیت قرمزه دلقک یوری: کوووووککک کوک:🤣🤣🤣 کثا.فت بهم نداد گذاشت تو جیبش گفت کوک :با خودم میبرم هربار بهش نگاه کردم بخندم یوری: رو آب بخندی شروع کردیم به درس خوندن که...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
⛓️🔗پارت ۱۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو جیا🤍⛓️
اولین بارم بود که رانندگی میکردم هعی عموم میدونست چه خرابکاری هستم ماشین دستم نمیداد فقط خدا کنه ن.رینم به این ماشین اولش خوب بودا ولی بعدش شروع کرد به عقب جلو شدن راه میرفت وایمیستاد هعی میرفتم میزدم رو ترمز کوک: اولین بارته یوری: اوهوم کوک: خب بزار کمکت کنم اومد با دستش به پاهام اشاره میکرد و میگفت کوک: این ترمز این گاز سعی کن آروم گاز بدی ترمز هم یک دفعه ای نگیر به آرومی بعد دستاشو گذاشت رو دستام که رو فرمون بود و گفت سعی کن اینجوری بگیریشون راحت تره حالا شروع کن به روندن شروع کردم و خیلی خوب بود یهو نمیدونم از سر هیجان زیاد کوک رو محکم بغل کردم گفتم یوری: مرسییییی کوک: 😂😂 خفم کردی یهو به خودم اومدم ولش کردم یوری: اهم اهم بیا بریم اتاق من درس بخونیم اینبار باید تو بیای کوک: خیله خوب حالا اگه میتونی تا اونجا مارو ببر یوری: چشم کوک لپمو کشید گفت کوک: دختر خوب یوری : داری مجبورم میکنی بد بشم مگه من نوکرتم برسونمت بیا خودت برو کوک: نه همون خوب باش یوری: خوبه راه افتادیم به سمت خونه وقتی رسیدیم همسایه (&)& به به اومدن بخیر یوری خانم پس پسرم با خودت میاری خونه سریع دست کوک رو گرفتم کشیدم تو خونه یوری: هوفف کوک: منظورش چی بود یوری: هیچی اینجا فضول زیاده بردمش سمت اتاقم گفتم همونجا بمونه تا لباس عوض کنم بیام لباس عوض کردم رفتم پیش کوک دیدم داره عکسای بچه گیام رو میبینه یهو همون عکسی که توش شبیه خرگوش افتادم رو ورداشت سریع رفتم سمتش گفتم یوری: اونو بده به من کوک:😂😂😂 نگا اینجا هم بینیت قرمزه دلقک یوری: کوووووککک کوک:🤣🤣🤣 کثا.فت بهم نداد گذاشت تو جیبش گفت کوک :با خودم میبرم هربار بهش نگاه کردم بخندم یوری: رو آب بخندی شروع کردیم به درس خوندن که...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
۱۶.۴k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.