part 10
همه با حوله و لباسهای توی دستشون،یکی یکی به سمت حمام حرکت میکردن و اما تهیونگ که آخر از همه بود،توسط یکی از مامورها متوقف شد_هی تو...با من بیا
تهیونگ همراه مرد،مسیرش رو تغییر داد و بقیه به حموم رسیدن.قبل از وارد شدن،مامور ها تکتکشون رو گشتن و همگی وارد یکی از اتاقکها شدن.جونگهی از کنار جونگکوک رد شد که باعث شد شونش محکم به شونهی اون برخورد کنه و وقتی جونگکوک نگاهش کرد،اون با پوزخند کثیفی،نیمنگاهی بهش انداخت و داخل اتاقک رفت.جونگکوک بعد از رفتنش چشمغرهای رفت و خودش هم وارد یکی از اتاقکها شد.پیراهنش رو از تنش خارج کرد و شلوارش هم درآورد.
تهیونگ وارد حموم شد و به سمت یکی از اتاقکهایی که صدای آب ازش نمیومد حرکت کرد و اما وقتی در رو باز کرد جونگکوک رو درحال آویزون کردن لباساش روی آویز،درصورتی که فقط یه باکسر تنش بود،دید.
جونگکوک سریع دستاشو روی سینش گذاشت و کمی به پشت چرخید.
__فقط فکر کردم کسی اینجا نیست
ولی جونگکوک میدید که تهیونگ حتی سعی نمیکنه چشماش رو از روش برداره.
_ب..باشه
جونگکوک سریع جواب داد و بیشتر خودشو جمع کرد تا تهیونگ بره.تهیونگ چشماش رو برداشت و در رو بست و به سمت اتاقک بغلی رفت.توی قیافش هیچ تغییری دیده نمیشد حتی اون لحظهای که جونگکوک رو دید،ولی کسی از افکار کسی خبر نداره،درست نمیگم؟!
برای مثال کسی نفهمید که تهیونگ با خودش فکر کرد[بدنش سفید و سکسی بود،توی اون چند ثانیه کوتاه هم میشد کمر باریک و رونهای بزرگش رو از نظر گذروند...]
و بالاخره مشغول شستن خودش شد.
~~
تهیونگ وارد آشپزخونه شد و ظرف انگور رو که روی اپن بود جلوتر آورد.درحالی که به سالن نگاه میکرد،دونهدونه انگورها رو جدا و وارد دهنش میکرد.چشمش روی جونگکوک که هودی قرمز پوشیده بود و سعی داشت با حولهی کوچیکش موهاشو خشک کنه،قفل شد.بعد از حموم زیباتر میشد! پوستش برق میزد و موهای خیسش روی صورتش ریخته بود.
جیمین کنارش ایستاد و درحالی که حولهای دور گردنش بود،یکی از انگورها رو خورد_کجا بُردنت؟
تهیونگ چشمش رو از کوک گرفت و به جیمین داد_پیش رئیس گرامی زندان
ابروهای جیمین بالا پرید_چرا؟ _جیب بریِ یکی از مامورا رو کرده بودم
جیمین با ابروهای بالاپریده سر تکون داد_ولی مثل همیشه هیچ غلطی نمیتونن بکنن؟!
تهیونگ پوزخند تمسخر آمیزی زد_خودت چی فکر میکنی؟
بعدی رو هم میزارم الان براتون:)
تهیونگ همراه مرد،مسیرش رو تغییر داد و بقیه به حموم رسیدن.قبل از وارد شدن،مامور ها تکتکشون رو گشتن و همگی وارد یکی از اتاقکها شدن.جونگهی از کنار جونگکوک رد شد که باعث شد شونش محکم به شونهی اون برخورد کنه و وقتی جونگکوک نگاهش کرد،اون با پوزخند کثیفی،نیمنگاهی بهش انداخت و داخل اتاقک رفت.جونگکوک بعد از رفتنش چشمغرهای رفت و خودش هم وارد یکی از اتاقکها شد.پیراهنش رو از تنش خارج کرد و شلوارش هم درآورد.
تهیونگ وارد حموم شد و به سمت یکی از اتاقکهایی که صدای آب ازش نمیومد حرکت کرد و اما وقتی در رو باز کرد جونگکوک رو درحال آویزون کردن لباساش روی آویز،درصورتی که فقط یه باکسر تنش بود،دید.
جونگکوک سریع دستاشو روی سینش گذاشت و کمی به پشت چرخید.
__فقط فکر کردم کسی اینجا نیست
ولی جونگکوک میدید که تهیونگ حتی سعی نمیکنه چشماش رو از روش برداره.
_ب..باشه
جونگکوک سریع جواب داد و بیشتر خودشو جمع کرد تا تهیونگ بره.تهیونگ چشماش رو برداشت و در رو بست و به سمت اتاقک بغلی رفت.توی قیافش هیچ تغییری دیده نمیشد حتی اون لحظهای که جونگکوک رو دید،ولی کسی از افکار کسی خبر نداره،درست نمیگم؟!
برای مثال کسی نفهمید که تهیونگ با خودش فکر کرد[بدنش سفید و سکسی بود،توی اون چند ثانیه کوتاه هم میشد کمر باریک و رونهای بزرگش رو از نظر گذروند...]
و بالاخره مشغول شستن خودش شد.
~~
تهیونگ وارد آشپزخونه شد و ظرف انگور رو که روی اپن بود جلوتر آورد.درحالی که به سالن نگاه میکرد،دونهدونه انگورها رو جدا و وارد دهنش میکرد.چشمش روی جونگکوک که هودی قرمز پوشیده بود و سعی داشت با حولهی کوچیکش موهاشو خشک کنه،قفل شد.بعد از حموم زیباتر میشد! پوستش برق میزد و موهای خیسش روی صورتش ریخته بود.
جیمین کنارش ایستاد و درحالی که حولهای دور گردنش بود،یکی از انگورها رو خورد_کجا بُردنت؟
تهیونگ چشمش رو از کوک گرفت و به جیمین داد_پیش رئیس گرامی زندان
ابروهای جیمین بالا پرید_چرا؟ _جیب بریِ یکی از مامورا رو کرده بودم
جیمین با ابروهای بالاپریده سر تکون داد_ولی مثل همیشه هیچ غلطی نمیتونن بکنن؟!
تهیونگ پوزخند تمسخر آمیزی زد_خودت چی فکر میکنی؟
بعدی رو هم میزارم الان براتون:)
۳.۹k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.