فیک «اون دوست دخترمه» part 20
کوک : به عنوان دوست پسرت وظیفم بود عزیزم
ات: (یه لبخند ملیح میزنه و دست جونگ کوک رو میگیره و برمیگردن پیش بقیه)
نامجون: چیشد ات چرا گریه میکنی
ات: چیزی نیست…عزیزم
کوک: جانم عزیزم
نامجون ویو
من میخواستم به ات نزدیک شم ولی انگار اون نمیخواست این همه ادم چرا جونگ کوک نکنه جونگ کوک تهدیدش کرده که به من نزدیک نشه باید تنها ات رو گیر بیارم
نامجون : من میرم یکم نوشیدنی بیارم
جیمین : نه هیونگ من میرم
ات: بحث نکنید الان میرم میارم
ذهن نامجون: یسسس شد خیلی باهوشم
چند ثانیه بعد رفتن ات :
نامجون: من میرم دستشویی و میام
جیمین و بقیه: باش
ات ویو
وقتی تقریبا رسیده بودم به اشپز خونه یه نفر دستمو گرفت فکر کردم کوک ولی وقتی برگشتم دیدم نامجونه دستشو از دستم جدا کردم اصلا حس خوبی نداشتم صورت نامجون به مهربونی اون روز نبود انگار عصبانیو ناراحت بود یجورایی ازم دلخور بود
نامجون: چرا اینجوری میکنی
ات: چ…چجوری؟
نامجون: هی ازم فرار میکنی
ات: نه نمیکنم
نامجون: توعم از من خوشت میاد میدونم
ات: نه من عاشق جونگ کوکم
نامجون: خودتو گول نزن
ات: نمیزنم من واقعا عاشقشم و صد تا بهتر از توعم بیاد ولش نمیکنم (با قاطعیت تمام)
کوک ویو
وقتی ات رفت بعدش نامجون رفت مشکوک شدم و دنبالشون رفتم ولی خیلی اروم رفتم که متوجه نشن میخواستم ببینم اگه نامجون بهش چیزی بگه واکنش ات چیه و شوکه شدم وقتی حرفای ات رو شنیدم بنظر غیر واقعی نمیومد نکنه اون واقعا دوستم داره اصلا نذاشت که نامجون بخواد بهش نزدیک بشه اون واقعا بزرگ شده
ات: میری اونور میخوام برم نوشیدنی بریزم
نامجون: ات وایسا
ات: لطفا
نامجون: لعنتی..برو
به این زودی شد ۲۰ پارت هعیی عمر ادم چقدر زود میگذره😂🌝حمایت کنید ازم امروز امتحانو گند زدم 😂☝🏻
ات: (یه لبخند ملیح میزنه و دست جونگ کوک رو میگیره و برمیگردن پیش بقیه)
نامجون: چیشد ات چرا گریه میکنی
ات: چیزی نیست…عزیزم
کوک: جانم عزیزم
نامجون ویو
من میخواستم به ات نزدیک شم ولی انگار اون نمیخواست این همه ادم چرا جونگ کوک نکنه جونگ کوک تهدیدش کرده که به من نزدیک نشه باید تنها ات رو گیر بیارم
نامجون : من میرم یکم نوشیدنی بیارم
جیمین : نه هیونگ من میرم
ات: بحث نکنید الان میرم میارم
ذهن نامجون: یسسس شد خیلی باهوشم
چند ثانیه بعد رفتن ات :
نامجون: من میرم دستشویی و میام
جیمین و بقیه: باش
ات ویو
وقتی تقریبا رسیده بودم به اشپز خونه یه نفر دستمو گرفت فکر کردم کوک ولی وقتی برگشتم دیدم نامجونه دستشو از دستم جدا کردم اصلا حس خوبی نداشتم صورت نامجون به مهربونی اون روز نبود انگار عصبانیو ناراحت بود یجورایی ازم دلخور بود
نامجون: چرا اینجوری میکنی
ات: چ…چجوری؟
نامجون: هی ازم فرار میکنی
ات: نه نمیکنم
نامجون: توعم از من خوشت میاد میدونم
ات: نه من عاشق جونگ کوکم
نامجون: خودتو گول نزن
ات: نمیزنم من واقعا عاشقشم و صد تا بهتر از توعم بیاد ولش نمیکنم (با قاطعیت تمام)
کوک ویو
وقتی ات رفت بعدش نامجون رفت مشکوک شدم و دنبالشون رفتم ولی خیلی اروم رفتم که متوجه نشن میخواستم ببینم اگه نامجون بهش چیزی بگه واکنش ات چیه و شوکه شدم وقتی حرفای ات رو شنیدم بنظر غیر واقعی نمیومد نکنه اون واقعا دوستم داره اصلا نذاشت که نامجون بخواد بهش نزدیک بشه اون واقعا بزرگ شده
ات: میری اونور میخوام برم نوشیدنی بریزم
نامجون: ات وایسا
ات: لطفا
نامجون: لعنتی..برو
به این زودی شد ۲۰ پارت هعیی عمر ادم چقدر زود میگذره😂🌝حمایت کنید ازم امروز امتحانو گند زدم 😂☝🏻
۳۲.۹k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.