جریان اینه که...
نیکولای میخواسته برای فئودور اعتراف بنویسه...
اما اینقدر بهش فکر کرده که کلا ساختار جمله بندی به هم خورده و فئودور حتی یه کلمش هم نفهمید •-•
اما اینقدر بهش فکر کرده که کلا ساختار جمله بندی به هم خورده و فئودور حتی یه کلمش هم نفهمید •-•
۳.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.