کوک منp13
دید ساعت ۲ شب آروم رفت دم در اتاق کوک و در زد که ات گفت
ات: بیام تو (با خجالت)
کوک: بیا تو خوشگلم
ات ویو
اون الان به من گفت خوشگلمممم این یه زندگی رویاییه
رفتم تو اتاقش دیدم رو تخت دراز کشیده و با صورتش نشون میده که برم بغلش بخوابم منم رفتم بغلش خوابیدم و گفت
کوک: شب بخیر فرشته ی من
ات: اممم شب بخیر ....... ک..کوک.....ج...جو...جونم
کوک:(خنده)
ات:(خنده ی کم)
به زبان نویسنده 🤍
کوک یه بوسه به پیشونی ات زد و ات چشماش سنگین شد و خوابش برد
سیاهی مطلق 🖤🤍
..............
ات: بیام تو (با خجالت)
کوک: بیا تو خوشگلم
ات ویو
اون الان به من گفت خوشگلمممم این یه زندگی رویاییه
رفتم تو اتاقش دیدم رو تخت دراز کشیده و با صورتش نشون میده که برم بغلش بخوابم منم رفتم بغلش خوابیدم و گفت
کوک: شب بخیر فرشته ی من
ات: اممم شب بخیر ....... ک..کوک.....ج...جو...جونم
کوک:(خنده)
ات:(خنده ی کم)
به زبان نویسنده 🤍
کوک یه بوسه به پیشونی ات زد و ات چشماش سنگین شد و خوابش برد
سیاهی مطلق 🖤🤍
..............
۵.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.