فیک ترس ازخوناشام p13
خوب خوب سلام به همه ببخشید این چند مدت نبودم سرم شلوغ بود با امتحانای ترم و امروز دیگه تمام شد ومنم دیگه میتونم فیکو بزارم خوب دیگه بریم ادامه
فیک ترس از خوناشام پارت13
انچه گذشت:
بحثمون بود با خدا
انچه خواهید دید:
ات:جان الان چی گفتی جیمین کیه دیگه نکنه همونیه که نیش داره و ترسناک نه دیگه اونقدرام ترسناک نیست ولی وقتی نیش دندونشون درمیاره دیگه می ترسم ولی خیلی کیوته و جذاب باشماهم همینطوری میکنه یا فقط دیشب اونکارو با من کرد
کوک:اره همونیه که تو بهش فوبیا داری نه جیمین خیلی ادم خوبیه
وخیلیم مهربون ما از بچگی باهم خیلی خوب بودیم اون ازم بزرگتره ولی من خیلی دوسش دارم (بنده میخوام دوباره دهنمو باز کنم ولی میگم بحثمون خیلی طولانی میشه پس ترجیح میدم خفه شم)
ات:شما باهم دوست هستین اره معلومه از قیافش خیلی مهربونه و همینطور کیوت ای کاش منم یه برادر داشتم مثل تو جیمین (باحالت بغض بچم )
کوک:نه منو جیمین باهم برادریم مگه تو برادر نداری
ات:عه واقعا چه خوب که شما برادرید نه من برادر ندارم فقط خودمم
ولی دوست داشتم داشته باشم
کوک:میشه بقلت کنم ات به عنوان برادرت البته تا هروقت که بخوای
(وات فاخ الان چی شد مغزم هنگ کرد ولی خودمو بزور نگه داشتم نخندم نمیدونم چرا دارم میخندم به معنای کامل دیگه واقعا دارم جر میخورم )
ات:اره حتما از خدامم هست اخجون منم صاحب یه برادر شدم راستی من هنوز اسم تورو نمیدونم (این علامت* یعنی طرف داره تو دلش حرف میزنه)
*وای خدا این دختر قبلا کیوت و جذاب بود ولی الان از قبلم کیوت تر شده (پایان دل کوک)
کوک:خواهش میکنم منم میتونم بهت بگم خواهر یا اسمتو صدا بزنم ات (همون موقع من:جانم چی شد الان خدا شانس بده اینم احب برادر شد ولی ما نه هی اینم شانس ماعه)
اها اسممو پرسیدی اسم من جئون جونگکوک ولی تو کوک صدام کن
ات:وای چه اسم قشنگی چه باحاله مثل خودت کیوته اسمت اره تو هر دوست داری صدام کن
(اههه بدم میاد از این چندش بازیا بهتره سکانسو عوض کنم تا حالم بد نشده )
بچمون خجالت کشید لوپاش سرخ شد
کوک:من کجام کیوته من دیگه بزرگ شدم
(بله کوک شما خیلی بزرگ شدی وعاقل و بالغ ولی این رفتارایی که میکنی از نظر ما ارمیا مثل یه بچه دو ساله میمونی
ات:یااااا باشه بابا شوخی کردم اصلا کیوت نیستی
کوک:یواش تر کر شدم چخبرته مثل اینکه خوبه نزدیکتم اون ور جنگل که نیستم که داد میزنی
ات:اهم ببخشید کوک
کوک:نه نمی بخشمت
ات:که نمیبخشی هاااا وایستا ببینم کجا در میری کاری باهات ندارم
کوک:نه اگه وایستم منو میکشی
ات:نمیکشمت وایستا فقط منو ببخش تا کاری باهات نداشته باشم
کوک:نه نمی خوام هیچ گزینه ای رو انتخاب نمیکنم
(کوک و ات دور تا دور عمارت چرخیدن تا ات کوک رو بگیره وبعد چن دقیقه کوک باهش به یه چیزی گیر میکنه وات میفته روی کوک و ات اونو میگیره قلقلکش میده و کوک هم از خنده غش میکنه که کوک میگه(
کوک:بسه ات بسه اخ نکن دیگه باشه باشه بخشیدمت اخ دلم درد گرفت بدن به حسابت میرسم
ات:به من چه تو فقط کافی بو بگی بخشیدمت تا منم ولت میکردم هیچ کاری نمیتونی بکنی چون با همین پاهام به جونت میفتم
کوک:باشه باشه من تسلیمم (دستاشو بالا میبره به نشونه اینکه تسلیمه)
ات:خوب حالا بیا بشین خسته شدم راستی کوک من قبلا تورو جایی ندم هی با خودم فکر میکنم تورو یه جا دیدم ولی نمیدونم کجا دیدمت
کوک:ات مطمئنی واقعا حالت خوبه اخه ما اصلا هیچ وقت همو ندیدم تو چطور منو دیدی که من تورو ندیدم ها
ات:کوک تو مطمئنی جایی تورو ندیدم اینو میدونستی وقتی یه چیزیو پنهون میکنی خیلی تابلو میشی داری چیو مخفی میکنی کوک بهم بگو
کوک:نه من برای چی باید چیزیو مخفی کنم فقط الان وقتش نیست که بفهمی وقتی بزرگ شدی بهت میگم یعنی یه جور رازیه که باید وقتی بزرگ شدی بفهمی
ات:یعنی چی این چجور رازیه که وقتی بزرگ شدم باید بفهمم چرا الا بهم نمیگی نکنه این راز همون رازیه که جیمین دیشب بهم گفت که وقتی بزرگ شدی میفهمی همینه اره
دیگه خسته شدم هم از خودم هم از همه اون از اون که مادر پدر بهم قول دادن که منو میبرن سفر ولی تصادف کردیم اینم از اینکه هم یکی میخواد منو بکشه هم یکی میخواد ازک انتقام بگیره مگه من با اونا چکار کردم مامان و بابام که منو ول کردن پس دیگه چرا من زندم منم باید با اونا میمردم پس الان زنده بودن من چه فایدای داره من فقط اینو میخوام فقط میخوام بمیرم همین که این دنیا خلاص بشم دیگه تحمل ندارم که یکی دیگرو از دست بدم (همرو با بابغض و با گریه میگه )
(کوک میره سمت ات و بقلش میکنه و بهش میگه)
کوک:.......
هیییی هییی میدونم کرم درونم فعال شد ولی دستام خسته شد بعدشم زیاد بنویسم مگه شما حمایتم میکنید پس تا پارت بعدی تو خماری بمونید ممنون از حمایتایی که نمیکنید
فیک ترس از خوناشام پارت13
انچه گذشت:
بحثمون بود با خدا
انچه خواهید دید:
ات:جان الان چی گفتی جیمین کیه دیگه نکنه همونیه که نیش داره و ترسناک نه دیگه اونقدرام ترسناک نیست ولی وقتی نیش دندونشون درمیاره دیگه می ترسم ولی خیلی کیوته و جذاب باشماهم همینطوری میکنه یا فقط دیشب اونکارو با من کرد
کوک:اره همونیه که تو بهش فوبیا داری نه جیمین خیلی ادم خوبیه
وخیلیم مهربون ما از بچگی باهم خیلی خوب بودیم اون ازم بزرگتره ولی من خیلی دوسش دارم (بنده میخوام دوباره دهنمو باز کنم ولی میگم بحثمون خیلی طولانی میشه پس ترجیح میدم خفه شم)
ات:شما باهم دوست هستین اره معلومه از قیافش خیلی مهربونه و همینطور کیوت ای کاش منم یه برادر داشتم مثل تو جیمین (باحالت بغض بچم )
کوک:نه منو جیمین باهم برادریم مگه تو برادر نداری
ات:عه واقعا چه خوب که شما برادرید نه من برادر ندارم فقط خودمم
ولی دوست داشتم داشته باشم
کوک:میشه بقلت کنم ات به عنوان برادرت البته تا هروقت که بخوای
(وات فاخ الان چی شد مغزم هنگ کرد ولی خودمو بزور نگه داشتم نخندم نمیدونم چرا دارم میخندم به معنای کامل دیگه واقعا دارم جر میخورم )
ات:اره حتما از خدامم هست اخجون منم صاحب یه برادر شدم راستی من هنوز اسم تورو نمیدونم (این علامت* یعنی طرف داره تو دلش حرف میزنه)
*وای خدا این دختر قبلا کیوت و جذاب بود ولی الان از قبلم کیوت تر شده (پایان دل کوک)
کوک:خواهش میکنم منم میتونم بهت بگم خواهر یا اسمتو صدا بزنم ات (همون موقع من:جانم چی شد الان خدا شانس بده اینم احب برادر شد ولی ما نه هی اینم شانس ماعه)
اها اسممو پرسیدی اسم من جئون جونگکوک ولی تو کوک صدام کن
ات:وای چه اسم قشنگی چه باحاله مثل خودت کیوته اسمت اره تو هر دوست داری صدام کن
(اههه بدم میاد از این چندش بازیا بهتره سکانسو عوض کنم تا حالم بد نشده )
بچمون خجالت کشید لوپاش سرخ شد
کوک:من کجام کیوته من دیگه بزرگ شدم
(بله کوک شما خیلی بزرگ شدی وعاقل و بالغ ولی این رفتارایی که میکنی از نظر ما ارمیا مثل یه بچه دو ساله میمونی
ات:یااااا باشه بابا شوخی کردم اصلا کیوت نیستی
کوک:یواش تر کر شدم چخبرته مثل اینکه خوبه نزدیکتم اون ور جنگل که نیستم که داد میزنی
ات:اهم ببخشید کوک
کوک:نه نمی بخشمت
ات:که نمیبخشی هاااا وایستا ببینم کجا در میری کاری باهات ندارم
کوک:نه اگه وایستم منو میکشی
ات:نمیکشمت وایستا فقط منو ببخش تا کاری باهات نداشته باشم
کوک:نه نمی خوام هیچ گزینه ای رو انتخاب نمیکنم
(کوک و ات دور تا دور عمارت چرخیدن تا ات کوک رو بگیره وبعد چن دقیقه کوک باهش به یه چیزی گیر میکنه وات میفته روی کوک و ات اونو میگیره قلقلکش میده و کوک هم از خنده غش میکنه که کوک میگه(
کوک:بسه ات بسه اخ نکن دیگه باشه باشه بخشیدمت اخ دلم درد گرفت بدن به حسابت میرسم
ات:به من چه تو فقط کافی بو بگی بخشیدمت تا منم ولت میکردم هیچ کاری نمیتونی بکنی چون با همین پاهام به جونت میفتم
کوک:باشه باشه من تسلیمم (دستاشو بالا میبره به نشونه اینکه تسلیمه)
ات:خوب حالا بیا بشین خسته شدم راستی کوک من قبلا تورو جایی ندم هی با خودم فکر میکنم تورو یه جا دیدم ولی نمیدونم کجا دیدمت
کوک:ات مطمئنی واقعا حالت خوبه اخه ما اصلا هیچ وقت همو ندیدم تو چطور منو دیدی که من تورو ندیدم ها
ات:کوک تو مطمئنی جایی تورو ندیدم اینو میدونستی وقتی یه چیزیو پنهون میکنی خیلی تابلو میشی داری چیو مخفی میکنی کوک بهم بگو
کوک:نه من برای چی باید چیزیو مخفی کنم فقط الان وقتش نیست که بفهمی وقتی بزرگ شدی بهت میگم یعنی یه جور رازیه که باید وقتی بزرگ شدی بفهمی
ات:یعنی چی این چجور رازیه که وقتی بزرگ شدم باید بفهمم چرا الا بهم نمیگی نکنه این راز همون رازیه که جیمین دیشب بهم گفت که وقتی بزرگ شدی میفهمی همینه اره
دیگه خسته شدم هم از خودم هم از همه اون از اون که مادر پدر بهم قول دادن که منو میبرن سفر ولی تصادف کردیم اینم از اینکه هم یکی میخواد منو بکشه هم یکی میخواد ازک انتقام بگیره مگه من با اونا چکار کردم مامان و بابام که منو ول کردن پس دیگه چرا من زندم منم باید با اونا میمردم پس الان زنده بودن من چه فایدای داره من فقط اینو میخوام فقط میخوام بمیرم همین که این دنیا خلاص بشم دیگه تحمل ندارم که یکی دیگرو از دست بدم (همرو با بابغض و با گریه میگه )
(کوک میره سمت ات و بقلش میکنه و بهش میگه)
کوک:.......
هیییی هییی میدونم کرم درونم فعال شد ولی دستام خسته شد بعدشم زیاد بنویسم مگه شما حمایتم میکنید پس تا پارت بعدی تو خماری بمونید ممنون از حمایتایی که نمیکنید
۱۸.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.