آنتی bts 💚پـــارت۶💚 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با خنده از خونه زدم بیرون. درسته اینجا یه جزیره خصوصی بو ولی هر کی میخواست میتونست به اینجا بیاد. به سمت بازار رفتم. ماسکمو به صورتم کشیدم. اگه بشناسنم به فنا میرم. همینطور تو بازار چرخ میزدم. یه گربه سفید تو کوچه ای دیدم. بقیه گربه ها میخواستن اذیتش کنن. رفتم سمتشون بقیه گربه ها فرار کردن. بیچاره نمیتونست تکون بخوره فکر کنم باهاش آسیب دیده بود. رفتم نزدیکتر تو بغلم گرفتمش آروم بود. حدسم درست بود از پاهاش خون میومد. زود بردمش خونه وقتی جیهوپ گربه رو دید که از پاهاش خون میاد زود اومد طرفم...........
جیهوپ: بده ببینم. از کجا پیداش کردی؟
دادم بهش.........
ــ از کوچه ای پیداش کردم.
بردش به اتاقش. رفتم به اتاقمو لباسام که خونی شده بودو عوض کردم. یه فکری به ذهنم رسید. پشت در اتاق شوگا ایستادم و بعد در زدم. جوابی نداد. درو باز کردم. با چیزی که داشتم میدیدم کم مونده بود که منفجر بشم از خنده. شوگا بین زمین و هوا بود. نصف بدنش رو تخت و نصف دیگش رو زمین. خودشم در خواب زمستونیش بود. رفتم نزدیک و بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت. بعد تکونش دادم تا بیدار بشه. این بشر هر جایی که گیر بیاره میخوابه. بیدار نشد. بیشتر تکونش دادم بازم نه. میز کناریو نگاه کردم. خودشه. لیوان پر آب بود. پاشوندم رو صورت شوگا که از خواب پرید. چنان نگاهی بهم کرد..............
شوگا: مرض داری؟
ــ نه.
شوگا: این چه وضع بیدار کردنه؟ مگه بچه ای؟
ــ دوستت دنبالت میگرده.
شوگا: دوستم؟!
ــ با جیهوپ تو اتاقشه.
شوگا: کیه؟
ــ نمیدونم. گفت کار فوری و اضطراری باهات داره.
شوگا: چه کاری؟
ــ ای بابا ول کن پاشو خودت برو ببین.
شوگا: باشه.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
با خنده از خونه زدم بیرون. درسته اینجا یه جزیره خصوصی بو ولی هر کی میخواست میتونست به اینجا بیاد. به سمت بازار رفتم. ماسکمو به صورتم کشیدم. اگه بشناسنم به فنا میرم. همینطور تو بازار چرخ میزدم. یه گربه سفید تو کوچه ای دیدم. بقیه گربه ها میخواستن اذیتش کنن. رفتم سمتشون بقیه گربه ها فرار کردن. بیچاره نمیتونست تکون بخوره فکر کنم باهاش آسیب دیده بود. رفتم نزدیکتر تو بغلم گرفتمش آروم بود. حدسم درست بود از پاهاش خون میومد. زود بردمش خونه وقتی جیهوپ گربه رو دید که از پاهاش خون میاد زود اومد طرفم...........
جیهوپ: بده ببینم. از کجا پیداش کردی؟
دادم بهش.........
ــ از کوچه ای پیداش کردم.
بردش به اتاقش. رفتم به اتاقمو لباسام که خونی شده بودو عوض کردم. یه فکری به ذهنم رسید. پشت در اتاق شوگا ایستادم و بعد در زدم. جوابی نداد. درو باز کردم. با چیزی که داشتم میدیدم کم مونده بود که منفجر بشم از خنده. شوگا بین زمین و هوا بود. نصف بدنش رو تخت و نصف دیگش رو زمین. خودشم در خواب زمستونیش بود. رفتم نزدیک و بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت. بعد تکونش دادم تا بیدار بشه. این بشر هر جایی که گیر بیاره میخوابه. بیدار نشد. بیشتر تکونش دادم بازم نه. میز کناریو نگاه کردم. خودشه. لیوان پر آب بود. پاشوندم رو صورت شوگا که از خواب پرید. چنان نگاهی بهم کرد..............
شوگا: مرض داری؟
ــ نه.
شوگا: این چه وضع بیدار کردنه؟ مگه بچه ای؟
ــ دوستت دنبالت میگرده.
شوگا: دوستم؟!
ــ با جیهوپ تو اتاقشه.
شوگا: کیه؟
ــ نمیدونم. گفت کار فوری و اضطراری باهات داره.
شوگا: چه کاری؟
ــ ای بابا ول کن پاشو خودت برو ببین.
شوگا: باشه.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
۱۰.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.