part :2
part :2
پدر چشمش به من افتاد و گفت : پسرم بیا کمکم کن بیا . ببین دارن بابات رو میزنن )
یاد موقع هایی افتادم که خودم التماسش میکردم تا منو نزنه تو دلم بهش پوزخند زدم همینجوری سرد بهش نگاه میکردم و هیچ حرکتی نمیکردم .
یهو اون مرده آقای کیم برگشت سمتم :)
چقدر زیبا بود. چشماش . چقدر زیبا و بدون نقص بود یه لحظه نفس کن آوردم . خیلی زیبا بود نمیشه توصیفش کرد :)
هی پسر چت شده خنده داره تو داری به مرد فکر میکنی و از زیباییش تعرف میکنی ؟ زده به سرت جونکوکااا😶
پدر چشمش به من افتاد و گفت : پسرم بیا کمکم کن بیا . ببین دارن بابات رو میزنن )
یاد موقع هایی افتادم که خودم التماسش میکردم تا منو نزنه تو دلم بهش پوزخند زدم همینجوری سرد بهش نگاه میکردم و هیچ حرکتی نمیکردم .
یهو اون مرده آقای کیم برگشت سمتم :)
چقدر زیبا بود. چشماش . چقدر زیبا و بدون نقص بود یه لحظه نفس کن آوردم . خیلی زیبا بود نمیشه توصیفش کرد :)
هی پسر چت شده خنده داره تو داری به مرد فکر میکنی و از زیباییش تعرف میکنی ؟ زده به سرت جونکوکااا😶
۵.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.